محل تبلیغات شما



بیستم جمادی الثانی هر سال، روزی پر از خاطره و معنویت است؛ خاطراتی شیرین از مادران مهربان،فرزندان با محبت و همسران با وفا ؛ این روز به یُمن ِ زاد روز بانوی نمونه اسلام، فاطمه زهرا ( سلام الله علیها) ، روز مادر نام گرفته است ؛ بانویی که گل سرسبد تمام بانوان عالم است؛ تنها زنی که پدرش معصوم ، شوهرش معصوم و خودش نیز معصوم بوده و پیامبر گرامی اسلام (ص) به او لقب ” اُم ابیها ” داده است،یعنی زنی که برای پدرش همچون مادر بود.


حقایقی عجیب و رمزآلود از دنیای جن‌ها که شاید ندانید!

 

واژه جنّ» ۲۲ بار در قرآن ذکر شده، و روی هم الفاظ جنّ، جانّ و جِنّه ۳۲ بار در ۳۱ آیه آمده است. در کتاب‌های آسمانی دیگر نیز به نام‌های جنّ، جانّ، ابلیس، شیطان و شیاطین» نام برده شده است.

جن در لغت

در مفردات، راغب اصفهانی در معنای جنّ آورده است: اصل کلمه جنّ پنهان و پوشیده بودن شئ از حواسّ است.» به کودک در شکم هم از آن جهت جنین» گویند که ناپیداست و مجنون» از آن جهت که آثار و نشانی از عقل در او دیده نمی‌شود، و جُنّ» به معنی سپر که جنگجو سر و گردن خود را با آن می‌پوشاند.

دلایلی از آیات قرآن :

جن» چنانکه از مفهوم لغوى این کلمه به دست مى‌‏آید، موجودى است ناپیدا که مشخصات زیادى در قرآن براى او ذکر شده، از جمله اینکه:

۱- موجودى است که از شعله آتش آفریده شده، بر خلاف انسان که از خاک آفریده شده است، (وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ) (الرحمن- ۱۵)

۲- داراى علم و ادراک و تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است. (آیات مختلف سوره جن)

۳- داراى تکلیف و مسۆولیت است (آیات سوره جن و سوره الرحمن).

۴- گروهى از آن‌ها مۆمن صالح و گروهى کافرند (وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِکَ کُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا). (جن ۱۱)

۵- آن‌ها داراى و نشر و معادند (وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا). (جن ۱۵)

۶- آن‌ها قدرت نفوذ در آسمان‌ها و خبرگیرى و استراق سمع داشتند، و بعداً ممنوع شدند (وأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا). (جن ۹)

۷- آن‌ها با بعضى انسان‌ها ارتباط برقرار مى‌‏کردند و با آگاهى محدودى که نسبت به بعضى از اسرار نهائى داشتند، به اغواى انسان‌ها مى‌‏پرداختند (وَأَنَّهُ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا). (جن ۶)

۸- در میان آن‌ها افرادى یافت مى‏‌شوند که از قدرت زیادى برخوردارند، همانگونه که در میان انسان‌ها نیز چنین است (قَالَ عِفْریتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ) عفریتى از جنّ گفت: من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزى براى تو مى‏آورم و بر این [کار]سخت توانا و مورد اعتمادم.»! (نمل ۳۹)

۹- آن‌ها قدرت بر انجام بعضى کارهاى مورد نیاز انسان را دارند
وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاء مِن مَّحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ): گروهى از جن پیش روى سلیمان به اذن پروردگار کار مى‏‌کردند، و براى او معبدها، تمثالها، و ظروف بزرگ غذا تهیه مى‌‏کردند» (سبا ۱۲- ۱۳)

۱۰- خلقت آن‌ها در روى زمین قبل از خلقت انسان‌ها بوده است (وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ) (حجر ۲۷)

آیا پذیرفتن موجودی به نام جن» عاقلانه است؟

در حالى که اگر موضوع وجود جن از این خرافات پیراسته شود، اصل مطلب کاملاً قابل قبول است، چرا که هیچ دلیلى بر انحصار موجودات زنده به آنچه ما مى‏‌بینیم، نداریم، بلکه علماء و دانشمندان علوم طبیعى نیز مى‌‏گویند: موجوداتى را که انسان با حواس خود مى‌‏تواند درک کند، در برابر موجوداتى که با حواس قابل درک نیستند ناچیز است.

تا این اواخر که موجودات زنده ذره بینى کشف نشده بود، کسى باور نمى‌‏کرد که در یک قطره آب، یا یک قطره خون، هزاران هزار بلکه میلیون‌ها و میلیارد‌ها موجود زنده باشد که انسان قدرت دید آن‌ها را نداشته باشد؛ و نیز دانشمندان مى‏‌گویند: چشم ما رنگ هاى محدودى را مى‏‌بیند، و گوش ما امواج صوتى محدودى را مى‏‌شنود، رنگ‌ها و صداهائى که با چشم و گوش ما قابل درک نیست بسیار بیش از آن است که قابل درک است.

وقتى وضع جهان، چنین باشد چه جاى تعجب که انواع موجودات زنده‌‏اى در این عالم وجود داشته باشند که ما نتوانیم با حواس خود آن‌ها را درک کنیم، و وقتى مخبر صادقى مانند پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و قرآن کریم از آن خبر دهد چرا نپذیریم؟

به هر حال از یکسو قرآن کلام ناطق صادق، خبر از وجود جن با ویژگی هائى که در بالا ذکر شد داده است، و از سوى دیگر هیچ دلیل عقلى بر نفى آن وجود ندارد، بنابراین باید آن را پذیرفت، و از توجیهات غلط و ناروا باید بر حذر بود، همانگونه که از خرافات عوام در این قسمت باید اجتناب کرد. اصل وجود جن بنا بر آیات و روایات فراوان قابل انکار نیست.

خرافه‌های جن

جن از نظر آیات قرآن و روایات وجود دارد و درباره این موجود ناپیدا سخن گفته شده است ولى مى دانیم مردم عوام و ناآگاه خرافات زیادى درباره این موجود ساخته اند که با عقل و منطق سازگار نمی‌باشد و به همین جهت یک چهره خرافى و غیر منطقى به این موجود داده که وقتى کلمه جن گفته مى شود مشتى خرافات نیز با آن تداعى مى شود از جمله اینکه آن‌ها را با اشکال غریب و عجیب و وحشتناک، و موجوداتى دم دار و سم دار!، موذى و پر آزار، کینه توز و بد رفتار که ممکن است از ریختن یک ظرف آب داغ در یک نقطه خالى، خانه هایى را به آتش کشند! و یا کشتن و گرفتن آن‌ها و موهومات دیگرى از این قبیل.

موجودی که از نظر فیزیکی وجود ندارد چطور می‌تواند کشتن آن صورت بگیرد! این‌ها خرافه‌ها و شایعاتی است که با ماهیت جن سازگار نمی‌باشد. جن اصلا جسم ندارد و جسمانی نیست و همانطور که با توجه به آیات بیان شد از آتش است و این آتش از جنس آتش عنصرى نیست؛ زیرا از خود گرما برون نمى دهد.

به هر حال از یک سو قرآن کلام ناطق صادق، خبر از وجود جن با ویژگیهایى که در بالا ذکر شد داده است، و از سوى دیگر هیچ دلیل عقلى بر نفى آن وجود ندارد، بنا بر این باید آن را پذیرفت، و از توجیهات غلط و ناروا باید بر حذر بود همانگونه که از خرافات عوام در این قسمت باید اجتناب کرد.

مفهوم دیگر جن

این نکته نیز قابل توجه است که جن گاهى بر یک مفهوم وسیع‌تر اطلاق مى‏شود که انواع موجودات ناپیدا را شامل مى‏‌شود، اعم از آن‌ها که داراى عقل و در کند و آن‌ها که عقل و درک ندارند، و حتى گروهى از حیواناتى که با چشم دیده مى‌‏شوند و معمولًا در لانه‌‏ها پنهانند، نیز در این معنى وسیع وارد است.

شاهد این سخن روایتى است که از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: خداوند جن را پنج صنف آفریده است: صنفى مانند باد در هوا (ناپیدا هستند) و صنفى به صورت مارها، و صنفى به صورت عقربها، و صنفى ات زمین‌‏اند، و صنفى از آن‌ها مانند انسانند که بر آن‌ها حساب و عقاب است.» سفینة البحار» ج ۱ ص ۱۸۶ (ماده جن)

با توجه به این روایت و مفهوم گسترده آن، بسیارى از مشکلاتى که در روایات و داستان‌ها در مورد جن گفته مى‌‏شود، حل خواهد شد.

مثلاً در بعضى از روایات از امیرمۆمنان على علیه‌السلام مى‌‏خوانیم که فرمود: لا تشرب الماء من ثلمة الاناء و لا من عروته فان الشیطان یقعد على العروة والثلمة: از قسمت شکسته ظرف و طرف دستگیره آن آب نخورید، زیرا شیطان، روى دستگیره، و قسمت شکسته مى‌‏نشیند»

با توجه به اینکه شیطان» از جن» است، و با توجه به اینکه جاى شکسته ظرف، و همچنین دسته آن محل اجتماع انواع میکروب‌ها است، بعید به نظر نمى‌‏رسد که جن و شیطان» به مفهوم عام» اینگونه موجودات را نیز شامل شود. (دقت شود)

کلام آخر:

اصل وجود جن بنا بر آیات و روایات فراوان قابل انکار نیست، ولی جزئیات وجودی و مباحث دیگر مرتبط با آن به گونه‌ای با خرافات و اوهام آمیخته است که اعتمادی بر آن‌ها نیست.

 



توصیه هایی برای داشتن روحیه خوب
 
●مثبت اندیشی
 در یک دنیای کامل و ایدئال، روحیه شاد و خوبی دارید، هیچ‌وقت بدخلق نیستید، احساس شکست نمی‌کنید، از هیچ‌کس و هیچ‌چیزی عصبانی نیستید و موضوعی که باعث اذیت و آزار دیگران باشد، در آن وجود ندارد. البته، نباید فراموش کرد زندگی گاهی کسل‌کننده می‌شود و همیشه بر وفق مراد شما نخواهد بود. در این جور مواقع سعی کنید برای دوچرخه‌سواری یا گریه‌کردن با بهترین دوست خود تماس نگیرید. گابریل برنشتاین نویسنده‌ی اثر روحیه شاد و معجزه‌ی آن» چند روش ساده را معرفی می‌کند که با عمل به آن می‌توانید همیشه روحیه شاد و خوبی داشته باشید، حتی اگر در سخت‌ترین روزهای زندگی‌تان باشید.

●احساس واقعی خود را بیان کنید
وقتی به‌زبان می‌آورید که چه احساسی دارید (به‌خصوص زمانی که احساس شما با چیزی که می‌شنوید متفاوت است)، همین ابراز احساسات مانند آسان‌گر در شما عمل می‌کند و حس بهتری را تجربه می‌کنید؛ این در واقع راز عاشقی است نه جنگ‌کردن.

برنشتاین معتقد است: وقتی منکر احساس خود می‌شوید، داستان‌هایی را در ذهن خود می‌سازید که موجب عصبانیت‌تان می‌شود». این داستان‌ها و خیال‌بافی‌ها جز ایجاد آشفتگی و درگیری فکری در زندگی کاری و شخصی، هیچ سود و منفعتی برای‌تان ندارد.
ترفندی برای آرام ماندن:  دلایل اصلی آشفتگی درونی خود را به‌طور مستقیم و صریح بیان کنید یا آنها را برای خود نگه‌ دارید، اما مشکلات را درون خود نریزید، مثلا جلوی آیینه با خودتان در مورد مشکلات‌ صحبت کنید. برنشتاین بر این باور است: احساس واقعی خود را با عشق و محبت و با صدای بلند برای خودتان یا دیگران تکرار کنید». مطمئن باشید هر اتفاقی که بعد از این بیفتد خیلی بهتر از مخفی‌کردن، نادیده‌گرفتن و بیان‌نکردن احساسات منفی است.
●روزتان را بسازید
برای داشتن روحیه شاد و خوب، خود را مجبور کنید هر روز صبح بعد از بیدارشدن از خواب یا قبل از نوشیدن یک فنجان قهوه، یک برنامه‌ی صبحگاهی را به طور منظم انجام دهید. برنشتاین می‌گوید: یک روز شادداشتن به این بستگی دارد که چگونه روز خود را شروع می‌کنید. داشتن یک برنامه‌ی منظم انرژی شما را برای شروع یک روز خوب دوچندان می‌کند». به همین خاطر برنشتاین در کتابش پیشنهاد می‌کند هر روز چند دقیقه از وقت خود را برای انتخاب یک دیدگاه مثبت و تمرکز روی انرژی‌های مثبت پیرامون خود صرف کنید. بهترین کاری که باید انجام دهید این است که احساس خوب خود را روی یک برگه یادداشت کنید و آن را روی صفحه‌ی رایانه و یا در یخچال بچسبانید. مثلا بنویسید: امروز من… (از افعال تأثیرگذار که باعث حس خوبی در شما می‌شود استفاده کنید) و یا من … هستم (از کلمات توصیفی استفاده کنید).
اگر نیاز دارید کسی یا چیزی افکار مثبت را مدام به شما یادآوری کند، بهتر است نرم‌افزار شادیانه را دانلود کنید. در این برنامه شما پیغامی را تنظیم می‌کنید تا هر روز صبح در ساعت مشخصی روی صفحه‌ی گوشی یا رایانه‌ی شما ظاهر شود؛ پیامی که خواندن آن می‌تواند انرژی مضاعفی به شما بدهد و کمک‌ کند تا با قدرت و انرژی بیشتری به کار خود ادامه‌ دهید.
●خودتان را غافلگیر کنید
گاهی انسان این‌قدر درگیر کار و گرفتاری‌های روزمره می‌شود که خودش و نیازهای روحی‌اش را فراموش می‌کند. در این شرایط یک چیز جالب و عاشقانه می‌تواند احساس شما را به کار، زندگی و دنیای پیرامون‌تان تغییر دهد. برنشتاین معتقد است تمرکز بیش‌ازحد روی یک موضوع می‌تواند همه‌ی وقت و انرژی‌تان را بگیرد. سعی کنید برخی کارها را برای دل خودتان انجام دهید. وقتی را به استراحت و ورزش اختصاص دهید. خودتان را به یک وعده غذای خوشمزه دعوت کنید، لاک بزنید یا کاری را انجام دهید که حس خوبی به شما بدهد و خوشحال‌تان کند.
●به دیگران کمک کنید
کمک به افراد نیازمند (چه به لحاظ روحی و چه جسمی)، می‌تواند احساس بسیار خوبی در شما ایجاد کند. وقتی احساس ناراحتی می‌کنید به دیگران کمک کنید. برنشتاین می‌گوید: هر وقت احساس ناراحتی، بی‌پناهی و درماندگی می‌کنید، راهی را برای کمک به دیگران پیدا کنید. کمک‌کردن به دیگران باعث می‌شود کمتر روی مشکلات و گرفتاری‌های خود تمرکز کنید. در نتیجه، حس بهتری را تجربه خواهید کرد و غرق مشکلات و درگیری‌های شخصی و فردی خود نمی‌شوید.
●زیاد بخندید
از رفتار رئیس‌ یا همسرتان کلافه شده‌اید؟ سعی کنید به مشکلات بخندید و با خنده آن را به‌فراموشی بسپارید. قبول دارم که گاهی گفتن و به‌زبان آوردن چیزی خیلی ساده‌تر از انجام دادن آن است. بدون آنکه متوجه شوید، ممکن است درگیر روزمرگی‌های زندگی، اخبار و اتفاقات بد یا ترس‌هایی شوید که همه‌ی زندگی شما را تحت‌تأثیر خود قرار دهد. با خندیدن به ترس‌ها و مشکلات می‌توانید با دید بهتری به زندگی نگاه کنید. اگر موضوعی شما را ناراحت می‌کند این ابزار ساده و قدرتمند می‌تواند ترس و پریشانی را از شما دور کند تا با نگاه واقع‌بینانه‌تری به جنگ مشکلات و ترس‌های زندگی بروید.
●نفس عمیق بکشید
برنشتاین بر این باور است که نفس کشیدن یکی از سریع‌ترین راه‌ها برای تغییر احساس و داشتن روحیه شاد است. او معتقد است حتی می‌توان این روش را در بدترین شرایط و تنش‌های روزمره نیز استفاده کرد. ۵ ثانیه نفس خودرا نگه‌ دارید، سپس در ۵ ثانیه آن را خارج کنید. هر وقت استرس داشتید و یا افکار منفی به سراغ‌تان آمد، این روش را فراموش نکنید. تمرکز شما روی نفس کشیدن، انرژی‌های منفی از شما دور می‌کند و در آرامش و دور از استرس می‌توانید منطقی‌تر تصمیم‌ بگیرید.
 

انواع جناس

 

الف) جناس تام : آن است كه دو كلمه جناس از نظر شكل ظاهري و تلفظ كاملاً يكسان ، اما از جهت معني با هم فرق دارند .

 

مثال :         عشـق شـوري در نهـاد ما نهـاد          جـان مـا در بوتــه ي سـودا نهــاد

 

                                      وجود و سرشت                                            قرارداد

                      بهـرام كه گور مي گرفتي همه عمر          ديدي كه چگونه گور بهـرام گرفت

                                  گور خر                                                        قبر

کار پاکان را غیاس از خود مگیر                      گرچه باشد در نوشتن شیر ، شیر                                                                                                                                                شير خوردني   نام حيوان

نكته : جناس هم در شعر و هم در نثر به كار مي رود .

 

ب ) جناس ناقص : 1- جناس ناقص اختلافي     2- جناس ناقص حركتي    3- جناس ناقص افزايشي

 

  1.  جناس ناقص اختلافي : آن است كه دو كلمه جناس در حرف اول ، وسط يا آخر با هم اختلاف داشته باشند .

 

مثال : تنگ است خانه ما را تنگ است اي برادر    

                                              بر جاي ما بيگانه ننگ است اي برادر  ( براي حرف اول )

 

         چوك زشاخ درخت خـويشتن آويختـه    

                                               زاغ سيـه بـر دو بـال غاليه آميخته  ( براي حرف وسط )

 

  1. جناس ناقص حركتي : آن است كه دو كلمه جناس علاوه بر معني در حركت ( مصوت كوتاه ) نيز با هم اختلاف دارند .

 

مثال :        ايـن چـه ژاژ است چه كفر است و فشار        پنبـــه اي در دهـــان خـــود فشــار

 

  1.  جناس ناقص افزايشي : آن است كه دو كلمه جناس علاوه بر معني ، در تعداد حروف نيز متفاوت اند بطوري كه يكي از كلمات جناس حرفي در اول ، وسط يا آخر نسبت به كلمه هاي ديگر اضافه دارد .

 

مثال :         ايـن ره ، أن زاد راه و آن منزل است             مــرد رهــي اگــر ، بيــا و بيــار

 

 



راه شناخت صحيح و كامل هر موضوعي، بهره گيري از منابع اطلاعاتي مطمئن است. فهم و تفسير درست آيات قرآن نيز منوط به بهره مندي از منابع تفسيري غني و اطمينان بخش است و در صورت بي توجهي به اين نكته، مفسّر به ورطه تفسير به رأي يا برداشت هاي ناروا خواهد افتاد و از بسياري نكات و مفاهيم ارزشمند قرآني، محروم مي ماند. در ميان منابع مختلف تفسير، منابع ادبي نقش و اهميت بسزايي در فهم درست و روا از آيات وحي به عهده دارند.
مقصود از منابع ادبي، واژگان و متون ادبيات عرب است كه مفسّر را در فهم معناي لغوي واژگان قرآن يا ساختار نحوي و بلاغي آيات ياري مي رسانند.
در مقاله حاضر پس از اشاره كوتاهي به جايگاه اين منابع به دلايل منبع بودن آن ها پرداخته شده و سپس به تفصيل، اقسام منابع ادبي و در نهايت، كابردهاي آن ها در تفسير مورد بحث قرار گرفته است.
جايگاه منابع ادبي در ميان ساير منابع تفسير
در ميان منابع تفسير (قرآن، روايات، منابع ادبي، منابع تاريخي، عقل، دستاوردهاي تجربي) گرچه با نگاه ارزشي، تقدّم و تأخّر رتبي خاصي برقرار است، اما با لحاظ تقدّم و تأخّر زماني در عمليات تفسير، روشن است كه منابع ادبي جايگاه ويژه و متقدّمي نسبت به ساير منابع دارند; زيرا بدون فهم واژگان و ساختار حاكم بر ادبيات قرآني، اولين مرحله در فهم شكل نمي گيرد تا نوبت به ساير منابع برسد. از سوي ديگر، فهم و بهره گيري سه منبع نخست از ساير منابع در تفسير نيز، خود، منوط به فهم واژگان و ساختار آن هاست كه اين مهم، با توجه به منابع ادبي تأمين مي شود.
دلايل رجوع به منابع ادبي
سه دسته دليل بر منبع بودن مصادر ادبي در تفسير، و مجوز مفسّر براي رجوعواستناد به آن ها در فهم قرآن مي توان برشمرد:
●دلايل قرآني
از متن قرآن مي توان ادلّه و شواهدي بر جواز، و حتي ضرورت رجوع به منابع ادبيات عرب در تفسير و منبع بودن آن ها در فهم مراد الهي جستوجو كرد:
الف. آيات نزول قرآن به زبان عربي:
مانند (كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِقَوْم يَعْلَمُونَ) (فصلت: 3) و نيز زخرف: 103 و ابراهيم: 4. روشن است كه مقصود از عربي بودن قرآن»، زبان حاكم بر الفاظ و تعابير و ساختار آيات آن است و شرط اوليه و اساسي براي فهم آن زبان، آشنايي با ادبيات موجود در آن است.
در همين بخش، مي توان به آياتي استناد كرد كه يكي از اوصاف و شرايط عمومي رسالت پيامبران را همگوني زبان پيام آن ها با زبان قومشان بيان كرده اند; مانند: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُول إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَ هُوَ الْعَزِيزُالْحَكِيمُ.)(ابراهيم: 4)
از تعليل آيه (لِيُبَيِّنَ لَهُمْ) مي توان برداشت كرد شرط تبيين و روشنگري محتواي دعوت پيامبر همزباني آن با مخاطبان اوليه (قوم پيامبر) است. از اين رو، فهم مخاطبان بعدي و غير همزبان نسبت به پيام رسول منوط به آشنايي آنان با زبان دعوت اوست. چنين آشنايي نيز منوط به آگاهي از مفاد واژگان، ساختار جملات و در يك كلمه، ادبيات آن زبان است. بر اين اساس، فهم و تفسير قرآن نيز، كه به زبان عربي فرو فرستاده شده، منوط به اطلاع مفسّر از ادبيات عربي است.
 
ب. آيات تحدّي:
از مهم ترين ابعاد تحدّي قرآن، همانندخواهي در فصاحت و بلاغت است. درك فصاحت و بلاغت و به تعبير ديگر، فهم مبارزه طلبي و در نهايت، شناخت دقيق و بيواسطه يكي از ابعاد مهم اعجاز قرآن بستگي تام به تسلّط مخاطب بر ادبيات عربي دارد تا با مقايسه ساختار اعجازي قرآن با ساير سخنان عربي، به معجزه بودن و از سوي خدا بودن آن پي ببرد. افزون بر آن، فهم نكات بلاغي قرآن، كه رمز پي بردن به بسياري از پيام هاي قرآن است، در گرو آشنايي با ادبيات عرب است و بدون آشنايي با ادبيات عرب، دست يابي به اين ظرايف ميسّر نيست; زيرا يكي از شرايط كلام فصيح را مطابقت با قواعد ادبي دانسته اند.
ج. آيات تدبّر:
تدبّر» در لغت، به معناي ژرف انديشي و درك عميق است.1 مشتقات اين واژه ضمن چهار كريمه قرآني به چشم مي خورند. در سه آيه، مخاطبان ضمن سياقي همراه با تهديد و توبيخ، به تدبّر فراخوانده شده اند; مانند:
ـ (أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَي قُلُوب أَقْفَالُهَا)(محمّد: 24); (أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَا لَمْ يَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِينَ.)(مؤمنون: 68)
در آيه ديگر، يكي از اهداف نزول قرآن تدبّر در آن بيان شده است: (كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ.)(ص: 29)
فهم ژرف كاوانه قرآن بدون آگاهي از ادبيات حاكم بر زبان قرآن امكان ندارد.
● دلايل روايي
بنابر برخي روايات، ائمّه اطهار(عليهم السلام) در تفسير، به قواعد يا نكات ادبي استناد كرده اند. از چنين رواياتي نيز منبع بودن ادبيات عرب در فهم كلام الهي برداشت مي شود. در روايات مزبور، بر معناي خاصي كه از نكته اي ادبي استفاده مي شود، تأكيد شده است; مثلا، در روايتي كه با سند صحيح از امام باقر(عليه السلام) نقل شده، آن حضرت در پاسخ زراره، كه دليل كافي بودن مسح بر بخشي از سر را پرسيد، فرمود: زيرا خداوند ـ عزّ و جلّ ـ مي فرمايد: (فاغسلوا وجوهكم) دانستيم كه همه صورت بايد شسته شود . سپس فرمود: (و ايديكم الي المرافق)، آن گاه در شيوه سخن فرق گذاشت و فرمود: (و امسَحوا بِرؤسِكم) پس به سبب وجود باء، فهميديم كه مسح بر بخشي از سر است.2
در روايت مزبور، امام(عليه السلام) به اينكه خداي متعال در دو متعلّق (فاغسلوا)(وجوهكم و ايديكم) باء ذكر نكرده، ولي در متعلّق (وامسحوا)(برؤسكم)، باء را ذكر فرموده، استدلال كرده اند كه در وضو، مسح بر بخشي از سر است.
همچنين در روايت ديگري نقل شده است كه آن حضرت پس از ذكر الحمدللّه» فرمودند: (با ذكر الحمدللّه) هيچ چيز را (از ستايش خداوند) فروگذار نكردم و باقي نگذاشتم. تمامي انواع ستايش ها را براي خداوند متعال قرار دادم; زيرا هيچ حمدي نيست، مگر آنكه داخل در اين گفتار من است.3
گرچه حضرت به صراحت، دليل شمولوگستردگيالحمدللّه» نسبت به همه ستايش ها را مطرح نفرموده، ولي ظاهراً از استغراقي بودن الف و لام در الحمد» چنين استفاده اي كرده اند.
●بناي عقلا
روش عقلايي متداول در فهم سخن هر گوينده اي مبنا قرار دادن ادبيات آن سخن است; زيرا بدون توجه به واژگان و ساختار گفتار گوينده، امكان فهم و داوري در باب صحّت و سقم ظاهر آن سخن و مفاد و محتواي آن منتفي است. به دليل آنكه ردع و منعي نسبت به اين مبنا از سوي شارع مقدس نرسيده است، مورد امضا و تأييد شارع محسوب مي شود.
 
اقسام منابع ادبي
پيش تر گفته شد كه مقصود از منابع ادبي» واژگان و متون ادبيات عرب است كه مفسّر را در فهم معناي لغوي واژگان قرآن يا ساختار نحوي و بلاغي آيات ياري مي رسانند. در اينجا، به مصادر اصلي و محوري، كه دربردارنده واژگان و متون ادبيات عرب هستند، اشاره مي شود:
●قرآن
فارغ از وحياني بودن متن قرآن، به لحاظ آنكه اين كتاب شريف در دوره زماني نزول، حضوري بي نظير و چشمگير در عرصه ادبيات عرب داشته و با قواعد و فرهنگ ادبي آن دوران مطابق بوده است، آينه ادبيات حاكم در آن مقطع زماني محسوب مي شود. البته به اعتبار وحياني بودن و سنديت قطعي اش، نسبت به ساير مصادر ادبي، برتري و محوريت دارد، و به دليل اعجاز آن، سنديت اين منبع از هر منبع ديگري معتبرتر است و در اينكه چنين متني در زمان نزول وجود داشته هيچ ترديدي نيست.
دانشمندان اسلامي در مورد بهره گيري از قرآن در ادبيات، به دو دسته كلي تقسيم مي شوند:
الف. عده اي قرآن را منبع اصلي و محوري استشهادات ادبي مي دانند; مانند طبري در تفسير جامع البيان، كه شواهد قرآني را بر ساير شواهد مقدّم داشته است.4 براي نمونه، به يك مورد اشاره مي شود: وي در تفسير آيه (الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الأَوْلَيَانِ) (مائده: 107)، در بحث نيابت حروف جر از يكديگر، مي نويسد: عليهما» در آيه مزبور به معناي فيهما» است; چنان كه در آيه (وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَي مُلْكِ سُلَيَْمانَ)(بقره: 102) به معناي في ملك سليمان» است.5 همين دسته از علما برخي به افراط، تمامي قرائات، حتي قرائات آحاد و شاذ، را معيار مي دانند; مانند سيوطي6 و عبدالقادر بغدادي.7
اما اين افراط گرايي پذيرفته نيست; زيرا قرائات متعدد به جز يك قرائت ـ به ويژه قرائات شاذ ـ در واقع قرآن محسوب نمي شوند تا بتوان به آن ها به عنوان قرآن استناد كرد، هرچند قرائات غير شاذ اگر صدورشان در زمان نزول به اثبات برسد به عنوان غير قرآن، منبع ادبي به شمار مي آيند و معتبرند.
ب. برخي ديگر از دانشمندان بر شعر و نثر عرب جاهلي اعتماد كرده و حتي در مواردي كه آيه اي مخالف قياس و قاعده پنداري آنان بوده آن را از موارد شاذ پنداشته اند. دكتر محمد عيد در اين باره مي گويد: نحويان متقدّم در اعصار گوناگون از اين پديده آزاد نبوده اند (بجز ابن هشام در كتاب مغني و شرح شذور.) براي مثال در كتاب سيبويه، اعتماد كامل بر شعر عربي و غفلت نسبي از آيات قرآن به چشم مي خورد و او آيات را تنها به هدف تثبيت و تأكيد نظر خويش آورده است. مبرّد در المقتضب و ابن جنّي در خصائص نيز به همين گونه عمل كرده اند.8
در اثر چنين رويكردي به آيات قرآن، مهجوريت اين كتاب آسماني گاه در ادبيات مدوّن عربي احساس مي شود، به گونه اي كه برخي از نحويان بدون توجه كامل به شيوه قرآن، مواردي از شيوه هاي بياني را كه در قرآن نيز مكرّر آمده اند ممنوع و خارج از قانون ادبي پنداشته اند. در ذيل، به چند نمونه اشاره مي شود:
1- سيبويه اضافه شدن كل» به نكره و در عين حال، مفعول واقع شدن آن را از لحاظ ادبي، قبيح شمرده، در حالي كه در 36 مورد قرآني، كل» مفعولٌ به و مضاف واقع شده است.9
2- نحويان واقع شدن استثناي مفرّغ پس از جمله مثبت را ممنوع دانسته اند، اما در آيات قرآني، همين مورد ممنوع پنداري، بار آمده است.10
3- مرحوم سيد رضي واقع شدن فعل ماضي پس از الاّ» را مشروط به دو شرط دانسته است: الف) پيش از الاّ» فعل ماضي آمده باشد; ب) فعل ماضي همراه با قد» باشد. اما در هجده موضع قرآني، فعل ماضي پس از الاّ» بدون هيچ يك از دو شرط مزبور مشاهده مي شود.11
●احاديث معصومان(عليهم السلام)
سخنان اهل بيت(عليهم السلام) به دو لحاظ، منبع ادبي محسوب مي شوند:
الف. همزماني و معاصرت برخي از آنان با دوران نزول قرآن و قرب زماني برخي ديگر از آن ها به اين ايّام موجب همزباني روايات با ادبيات قرآني گشته است. از اين رو، سخنان معصومان(عليهم السلام) در فهم معناي واژگان و ساختار ادبي آيات تأثيرگذارند.
ب. اهل بيت(عليهم السلام)، هم به خاطر قرشي بودن و هم به دليل علم گسترده و فرابشري، از فصاحت و بلاغت شگرفي برخوردار بوده اند. لهجه قبيله قريش در ميان لهجه هاي ديگر قبايل، امتياز و ويژگي خاصي داشته است. از اين رو، برخي از دانشمندان، كه در صدد يافتن فصيح ترين لهجه عرب بوده اند، لهجه قرشي را افصح شمرده اند.
ابن فارس لغت شناس قرن چهارم گويد: آگاهان به سخن عرب و ناقلان اشعار عربي و دانايان به لغات و ايّام و جايگاه هاي عرب وفاق عمومي دارند كه فصيح ترين لهجه و برگزيده ترين گويش مربوط به قريش است.12
علت چنين امري موقعيت خاص و شرايط قبيله قريش بوده است كه زبان اين تيره را امتيازي ويژه بخشيده است. حضور عرب ها در ايّام حج و ارتباط معنوي و اقتصادي قريش با آنان13 و مسافرت هاي تجاري قبيله مزبور به نقاط گوناگون موجب دريافت لغات گوناگون قبايل و گزينش فصيح ترين آن ها گرديد.14
چنان كه اشاره شد، اهل بيت(عليهم السلام) علاوه بر قرشي بودن، به لحاظ بهره مندي از علوم گسترده غيبي و توانايي هاي خدادادي، در ستيغ فصاحت بوده اند; چنان كه امام صادق(عليه السلام)فرموده اند: اَعرِبوا حديثَنا فَاِنَّا قومٌ فصحاءٌ.»15
موضوع استشهاد ادبي به احاديث با مخالفت هايي نيز مواجه شده است. برخي دانشمندان براي اين مخالفت دو دليل ذكر كرده اند:
الف. نقل به معنا در احاديث:
موضوع نقل مضموني در روايات، كه مورد تأييد معصومان(عليهم السلام) نيز قرار گرفته است،16دقت هاي اديبانه در تعابير روايي را با مشكل رو به رو مي سازد; زيرا واژگان و ساختار ادبي روايت منتسب به راوي خواهد بود، نه شخص معصوم(عليه السلام). از اين رو، برخي از دانشمندان و ادبا به همين دليل از استشهاد ادبي به روايات خودداري كرده اند17 و حتي برخي از مفسّران علي رغم اهتمام ويژه به روايات در تفسير، در موارد اندكي به شاهد روايي در ادبيات قرآني پرداخته اند; مانند طبري در جامع البيان.
براي حل چنين مشكلي، شايد بتوان ميان رواياتي كه در ابواب فقهي و اخلاقي به هدف حل مسائل روزمرّه مردم، به زبان عرف عامّه بيان شده و رواياتي كه در مقام خطابه يا دعا، با بياني فصيح و بليغ صادر شده اند، تفاوت گذاشت; زيرا گرچه در روايات دسته اول، احتمال نقل به معنا منتفي نيست، اما اين احتمال در احاديث دسته دوم ضعيف مي نمايد; به دليل آنكه مستمع سعي در نقل واژگان و ساختار گويا و رساي سخن معصومي داشته است. از سوي ديگر، ملاحظه فصاحت و بلاغت اعجاب برانگيز خطب و ادعيه معصومان(عليهم السلام)، كه آن ها را تالي تلو قرآن قرار داده است، صدور عين الفاظ و جملات از امام را تقويت مي كند. كلمات قصار معصومان نيز چنين مي باشند.
ب. وقوع لحن:
دليل ديگر در مخالفت با استناد ادبي به روايات، واقع شدن لحن و اغلاط ادبي در روايات از ناحيه راويان غير عرب است19 كه به خاطر ناآشنايي با زبان فصيح عربي، در نقل روايات تسامح كرده اند. چنين مشكلي در پرتو دو نكته تا حدّي و به صورت في الجمله و در برخي روايات قابل رفع است. از اين رو، اصل موضوع استناد ادبي به روايات موجّه مي نمايد:
اولا، بر اساس علم رجال و تراجم و شناختي كه نسبت به وضعيت و احوال شخصي راويان وجود دارد، مي توان تاحدي راويان عجم را شناسايي نمود.
ثانياً، شبيه نكته پيش گفته در ردّ دليل اول مخالفت با استناد ادبي به روايات، اينجا نيز قابل طرح است; بدين بيان كه اوج و شكوه تعابير نقل شده از اهل بيت(عليهم السلام) دست نخورده بودن آن ها را تقويت مي كند و با تأمّلات اديبانه، نفوذناپذيري آن سخنان در برابر لحن و غلط آشكار مي گردد.
اين نكته نيز شايان ذكر است كه ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) به هر كسي اجازه نقل به معنا نمي داده اند و نيز در احاديث، سخن از افزايش و كاستن از سخن معصوم است كه با نقل به معنا تفاوت دارد و بسياري از راويان نيز عرب زبان و مسلّط بر ادبيات عرب بوده اند.
●شعر
مقصود از شعر» سخن موزون، غالباً مقفّا و حاكي از احساس و تخيّل است.20 اما آنچه منبع ادبي تفسير محسوب مي شود شعر عرب اصيل است كه ادبيات شعري اش تحت تأثير اختلاط با اعاجم دچار لحن و اغلاط نگشته باشد. در اين باره، زبان شناسان، شعرا را به چهار طبقه تقسيم كرده اند:
1- شعراي دوره جاهلي; مانند زهير، طرفه، عمروبن كلثوم.
2- مخضرمان كه هم جاهليت و هم اوايل اسلام را درك كرده اند; مانند خنساء، حسّان بن ثابت و كعب بن زهير.
3- شعراي دوره اسلامي; مانند جرير، فرزدق و اخطل.
4- مولّدان يا شاعران جديد كه در دوره عبّاسيان مي زيستند; مانند بشّاربن برد و ابو نواس.
همه زبان شناسان به اتفاق، استشهاد به اشعار طبقه اول و دوم را پذيرفته اند. استشهاد به اشعار طبقه سوم را نيز اكثراً جايز دانسته اند، اما شعر طبقه چهارم را همه زبان شناسان بجز زمخشري قابل استناد نمي دانند.21 اين طبقه، كه اشعارشان نيز به عنوان مولّد» ذكر مي شود، مورد اعتناي بزرگان ادبيات و تفسير قرار نگرفته اند; مثلا، مرحوم سيد رضي استناد برخي مفسّران به شعري در معناي واژه عجل» را برنمي تابد; به اين دليل كه شعر مورد اشاره، مولّد» است.22
مرحوم سيد مرتضي نيز به اشعار مولّدان يا محدّثان توجهي نداشته است. در اين باره، يكي از محققان در آثار ايشان مي نويسد: در شواهد شعري سيّد، سروده اي از بشار بن برد و ابي تمام بحتري و متنبّي و ساير شعراي دوره عبّاسي يافت نمي شود.23
طبري نيز با و جود نقل شواهد بسيار در لغت و صرف و نحو، به شعر مولّدان استشهاد نكرده است. زكي فهمي، پژوهشگر در تفسير وي، مي نويسد: طبري به 230 شاهد از سروده هاي عرب استناد نموده و در اين ميان، 62 بيت را به سراينده اش نسبت داده است. با تتبّع در مجموعه شواهد مزبور، اعم از موارد منسوب و غير منسوب به شاعر، دريافتم كه وي تنها به اشعاري كه علما اجماع بر بايستگي استناد به آن ها دارند، استشهاد كرده است; مانند شعراي جاهليت و مخضرمان و شاعران صدر اسلام و دوره اموي. اما هيچ گاه به شعر مولّدان استشهاد ننموده است.24
دلايل و قراين منبع بودن شعر: شعر» ديوان عرب خوانده شده واز دير زمان و حتي در ايّام نزديك به دوران نزول قرآن، مورد اعتنا و استناد مفسّران بوده است. خالد عبدالرحمن العك جمله معروف الشعر ديوان العرب» را با توجه به معناي ديوان»، كه محل اجتماع كتب گفته شده،25 چنين توضيح داده است كه شعر عربي مشتمل بر علوم و معارف عرب، اعم از لغت، ادبيات، تاريخ، حكمت ها، مثل ها، اخبار و تجارب بشري در عرصه هاي گوناگون است.26
راه شناخت دقيق يك زبان و شيوه منطقي و عقلايي در فهم آن، مراجعه به سخنان آن دسته از اهل زبان موردنظر است كه اصالت و پيراستگي از فرهنگ هاي وارداتي را حفظ كرده و با پرهيز از شوائب و اختلاط زباني با بيگانگان، زباندان بيواسطه و اصيل محسوب شده اند. از اين رو، دو شاخصه قدمت» و بدوي بودن» از عوامل ارزشمندي مستندات ادبي به شمار مي روند. مراجعه به شعر عرب اصيل در فهم ادبيات قرآن از نوع مراجعه به خبره در تشخيص مصداق صحيح و واقعي موضوعات است.
روشن است مقصود از استناد به شعر» در ادبيات قرآن، اصل قرار دادن شعر و فرع انگاري قرآن نيست. ابوبكربن انباري در اين زمينه مي گويد: صحابه و تابعان در موارد بسياري، براي فهم لغات غريب و مشكل قرآن، به شعر عرب استناد كرده اند. برخي افراد نادان در اين امر بر نحويان خرده گرفته و گفته اند: با چنين عملي، شما شعر را اصل و اساس قرآن گردانيده ايد. نيز گفته اند: با وجود مذمّت شعر در قرآن و حديث، چگونه مي توان در فهم قرآن، به شعر استناد كرد؟
ابن انباري شبهه مزبور را چنين پاسخ مي دهد كه بر خلاف پندار آنان، ما شعر را اصل و اساس قرآن قرار نداده ايم، بلكه خواسته ايم با كمك شعر عرب، معناي مشكل قرآن را روشن كنيم; زيرا خداوند متعال فرموده است: ما اين كتاب را قرآني عربي قرارداديم، و فرموده كه قرآن به زبان عربي آشكاراست.27
ابن عبّاس نيز مي گويد: شعر ديوان عرب است و بنابراين، هرگاه كلمه اي در قرآن، كه به زبان عربي نازل شده بر ما پوشيده بماند، به ديوان عرب رجوع مي كنيم و از آنجا به شناخت معناي آن كلمه مي رسيم.
براي توجيه استناد به شعر، مؤيّدات روايي نيز قابل ذكرند; مانند نقل هاي متعدد از انشاد شعر در حضور پيامبر و حركت تأييد و تقريرگونه آن حضرت; از جمله آنكه روايت شده است: ايشان با بخشش خلعت، شاعر را مورد عنايت قرار دادند.28حتي ابن سعد در طبقات، از شريد بن سويد ثقفي نقل كرده است كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) از من، خواندن يكي از اشعار اميّة بن صلت را درخواست نمودند و من نيز اطاعت كردم.29
از ديگر مؤيّدات، استشهادات اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه به برخي اشعار عربي است،30 گرچه نقل اشعار عرب در بيانات آن حضرت، بيشتر از باب تمثّل و بيان ضرب المثل بوده، اما مهر تأييدي بر جواز استناد به اشعار عرب است; زيرا اگر آن اشعار از جهات ادبي و روايي و رسايي قابل اعتنا نبودند، در سخنان فصيح و بليغ امير بيان ـ عليه الصلاة والسلام ـ مورد استشهاد قرار نمي گرفتند.
●نثر عرب
مقصود از نثر» كلام غير مقفّا و غير منظوم عرب است كه به صورت هاي گوناگون مانند ضرب المثل و نقل حكايت به ما رسيده و بيانگر عبارتي فصيح و بليغ است.
ابراهيم نظام گفته است: در مثل، چهار ويژگي جمع شده كه در سخن ديگر يافت نمي شوند: كوتاهي لفظ، درستي معنا، زيبايي تشبيه و نيكويي نوشتار.31
همچنين از ابن مقفّع نقل شده كه گفته است: هنگامي كه سخني به صورت مثل درآيد آشكارتر براي گفتار و نوازنده تر براي شنيدار و شامل تر نسبت به انواع كلام است.32
روشن است كه با توجه به شيوع و رواج مثل ها در ميان اهل ادب و گستردگي استناد به آن ها، مي توان ضرب المثل هاي دوران نزول را نيز در زمره منابع ادبي تفسير محسوب داشت; چنان كه برخي مفسّران در تفسير به آن ها استناد كرده اند.
زكي فهمي، محقق تفسير جامع البيان، مي نويسد: طبري به نثر عرب نيز استشهاد كرده و در توجيه اعراب يا قرائتي خاص به آن اعتماد نموده است. وي سپس نمونه هايي از استناد طبري به كلام منثور عرب نقل كرده است.33
گفته شده است كه نخستين كوشش ها در تدوين امثال عرب، به اواسط قرن دوم هجري باز مي گردند. امثال نامه هاي متعددي براي جمع آوري مثل هاي عرب تأليف شده اند; مانند كتاب الامثال مفضّل بن محمّد ضبي، كتاب الامثال ابوعبيد قاسم بن سلّام هروي، جمهرة الأمثال ابوهلال عسكري و مجمع الأمثال ابوالفضل احمدبن محمد نيشابوري.34
 
 
 
كاربردهاي منابع ادبي در تفسير
هر يك از منابع ادبي با گستره وسيعي كه به آن اشاره شد، در ابعاد گوناگوني از كشف مفاد استعمالي و فهم مراد خداوند متعال از آيات تأثير گذارند كه به برخي از آن ابعاد اشاره مي شود:
 
1-شناخت واژگان
قدم اول در فهم سخن هر گوينده اي، آشنايي مخاطب با مفردات و تك تك كلمات به كار رفته در سخن اوست. در زبان عربي، كه زبان قرآن نيز هست، با توجه به غناي زباني و گستردگي واژگاني موجود در آن، دقت هاي واژه شناسي تأثير بسزايي در شناخت آن زبان دارند. موضوع فراواني لغات در زبان عربي، مورد توجه زبان شناسان قرار گرفته و با مقايسه تعداد كلمات اين زبان با ساير زبان هاي زنده دنيا، به گستره وسيع لغات عربي اشاره شده است; مثلا، انور جندي مي نويسد: زبان عربي زبان اشتقاق است كه بر پايه ابواب فعل ثلاثي بنا نهاده شده است و هيچ اثري از چنين خصوصيتي در تمامي زبان هاي هندي و آلماني يافت نمي شود.
در مقايسه زبان عربي با زبان هاي اشتقاقي مانند انگليسي و فرانسوي، زبان مزبور امتيازات و خصوصيات برتري در پاسخ گويي به نيازهاي علوم دارد; از جمله آن ها، گستردگي در كميّت واژگاني است; مثلا، تعداد كلمات زبان فرانسه 25 هزار و انگليسي 100 هزار است، در حالي كه تنها تعداد مواد زبان عربي (فارغ از تعداد كلمات) 400 هزار ماده است. روشن است كه هر يك از اين مواد، به كلمات فراواني منشعب مي شوند كه هيچ زبان اشتقاقي در دنيا مشتمل بر اين تعداد كلمه نيست.35
بر اين اساس، تحقيق و تعمّق در اصول الفاظ، اشتقاقات، تطوّر و تحوّل معنايي و استعمالات گوناگون واژگان، بررسي الفاظ مشترك و مترادف، ادوات عربي، لغات دخيله و تشخيص حقيقت از مجاز همگي در شناخت واژگان عربي و از جمله در فهم واژه هاي قرآني اهميت دارند و اين همه در سايه مراجعه به منابع اصيل ادبي عربي است.
از گزارش هاي تاريخي نسبت به قدم هاي اوليه در تفسير قرآن، چنين بر مي آيد كه از نخستين دغدغه هاي تفسيري مسلمانان، شناخت واژگان قرآني بوده است. سؤالات نافع بن ازرق از ابن عبّاس و اظهار عجز خليفه دوم از پاسخ گويي به مفهوم برخي لغات قرآني، بيانگر نيازهاي اوليه مسلمانان صدر ـ با وجود عرب بودن آن ها ـ به واژه شناسي قرآني است. كم توجهي به اشتقاق و ريشه اصلي گاه به برداشت ناصواب آيه اي منجر مي گردد كه نمونه هايي از آن در كتب پيشينيان يافت مي شود. براي نمونه، به دو مورد اشاره مي شود، كه گرچه به ترجمه قرآن مربوطند، اما روشن است هنگامي كه شخص در ترجمه آيه دچار خطا گردد، همان اشتباه در تفسير وي نيز منعكس مي شود:
در ترجمه (اِنّا هُدنا اِليكَ) (اعراف: 156) مرحوم الهي قمشه اي مي نويسند: ما به سوي تو هدايت يافته ايم. گويا ايشان هدنا» را از ماده هدي، يهدي، هدايه» فرض كرده و حال آنكه از هاد يهود هودا» به معناي بازگشتن است.
همچنين در ترجمه آيه (وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ) (اعراف: 179) آورده: و محققاً بسياري از جن و انس را براي جهنم واگذارديم. احتمالا ايشان، ذرأنا» را از ماده وذر» (به معناي واگذاردن، فروگذاردن) تصور كرده، در حالي كه از ماده ذرأ» به معناي خلق» اخذ شده است.
در همين موضوع، نگاه تجزيه اي و صرفي به واژگان قرآني قابل ذكر است كه مفسّر به تحقيقات صرفي در شناخت تحوّلات تصريف واژگان نيازمند است و با مراجعه به منابع ادبي، مي تواند از هم خانواده ها و تغييرات صرفي در واژه هاي قرآني مطّلع شود; زيرا يكي ديگر از ويژگي هاي زبان عربي صرف پذيري در اكثر قريب به اتفاق مشتقّات آن است كه موجب توانمندي بيشتر متكلّم به اين زبان مي گردد و نيازهاي وي را در اداي مقصودش بهتر بر آورده مي سازد.36
براي نمونه، در مورد ضرورت توجه به تحوّلات صرفي واژگان، به يك مثال از ترجمه مرحوم الهي قمشه اي اشاره مي شود كه ايشان در آيه (قُل لَوْ شَآءاللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ) (يونس: 16) چنين نوشته اند: (بگو اي رسول) اگر خدا نخواستي، هرگز بر شما تلاوت اين قرآن نمي كردم و شما را به احكام و حقايق آن آگاه نمي ساختم. در ترجمه ايشان، ظاهراً فعل ادراكم»، كه صيغه اول ماضي غايب است، با صيغه سيزدهم مضارع خلط شده است. ترجمه درست اين فعل چنين است: او (خدا) شما را بدان آگاه نمي كرد.37
2- فهم ساختار تركيبي و نحوي صحيح آيه
با توجه به اصول حاكم بر ادبيات قاعده مند زبان عربي، فهم درست هر يك از جملات و تركيب هاي كلامي منوط به شناخت دقيق جايگاه هر يك از كلمات يك جمله و به عبارت ديگر، تركيب صحيح آن كلام است. در خصوص آيات قرآن نيز با توجه به وجود اختلافات متعدد در تركيب آيات، كه گاه ده ها وجه تركيبي در مورد يك آيه تصوير مي گردند و از سوي ديگر، تأثير اختلافات مزبور در معناي آيه، ضرورت تلاش براي يافتن تركيب صحيح آن آيه روشن مي شود.
با مراجعه به منابع اصيل ادبيات عربي، بخصوص قرآن كريم و با عنايت به تركيبات مشابه و جملات همگون، تا حد زيادي مي توان به تعيين يا دست كم ترجيح يك وجه تركيبي نسبت به ساير وجوه تركيبي دست يافت.
پيش تر اشاره شد در اثر كم توجهي به آيات قرآن به عنوان بهتربن و مناسب ترين منبع در فهم ادبيات قرآني، برخي نحويان تعدادي از شيوه هاي به كار رفته در قرآن را از موارد شاذ و حتي ناممكن در ادبيات عرب پنداشته اند.
3- درك فصاحت و رواني تعابير
علماي معاني بيان فصاحت را به دو قسم اصلي فصاحت در كلمه و كلام تقسيم كرده و براي هر يك تعريف و مشخصاتي ذكر نموده اند. توجه به تعاريف ذيل، بيانگر كارايي منابع ادبي در شناخت فصاحت واژگان و آيات قرآني است.
تعريف فصاحت در كلمه»: خلوصُه مِن تنافِر الحروفِ و الغرابةِ و مخالفةِ القياسِ.»38
تنافر حروف» از كنار هم قرار گرفتن حروف هجايي كه از يكديگر گريزانند به وجود مي آيد. تنافر حروف تلفظ كلمه را بر زبان، سنگين و دشوار مي سازد و براي شنونده نيز ثقيل مي نمايد.
غرابت» آن است كه گوينده براي بيان منظور خود، از واژه هاي نامأنوس استفاده كند، به گونه اي كه مخاطب در دريافت مقصود وي به دشواري و سرگرداني افتد.39
بررسي هريك از سه مشخصه مزبور در راه شناسايي كلام فصيح، بخصوص قيد دوم و سوم، منوط به مراجعه به منابع اصلي ادب عربي است.
تعريف فصاحت در كلام»: خُلوصه مِن ضعفِ التأليفِ و تنافِر الكلماتِ و التعقيدِ مَع فصاحتها.»40
بر حسب تعريف مزبور، فصاحت در كلام چهار شرط دارد: 1. پيراستگي از نادرستي تركيب و اشكال نحوي; 2. مصونيت از دشواري واژه ها بر زبان; 3. بركناري از پيچيدگي لفظي و معنوي; 4. فصاحت واژگان.
راه تشخيص شرط اول، مراجعه به منابع ادبيات است تا بر حسب آن ها، معيار تركيب صحيح از ناصحيح باز شناسانده شود و كلام فصيح رخ گشايد. از اين رو، اثبات فصاحت قرآن، كه داعيه اعجاز و برتري بر هر سخن فصيحي را دارد، منوط به ملاحظه منابع ادبي است.
4- كشف رموز بلاغي و رسايي جملات
بلاغت در كلام را چنين شناسانده اند: مطابقتُه لِمقتضَي الحالِ مَع فصاحَته»;41 هماهنگي سخن با اقتضاي حال را به انضمام فصاحت آن، بلاغت گويند.
گرچه مقتضاي حال به امور بيروني و شرايط خارج از سخن بستگي دارد و از اين نظر، وابسته به منابع ادبي نيست، اما با توجه به شرايط و احوال گوناگون ـ مانند شرايط زماني، مكاني، گوينده و مخاطبان ـ تطبيق سخن با اين حالات متنوّع و درك هماهنگي كلام با همه اوضاع و احوال، ورزيدگي ادبي خاصي مي طلبد كه با ممارست در سخنان فصحا و بلغاي عرب تحصيل مي شود تا گوينده تمامي گونه هاي تعبير را از قبل بشناسد و در مواجهه با وضعيت پيش آمده، سخني متناسب با آن بر زبان راند. از همين رو، درك ستيغ بلند بلاغت قرآن و هماهنگي آيات با اقتضاي حال، احاطه بر مقامات سخن و شيوه هاي گوناگون اداي مقصود را لازم دارد تا كشف شود قرآن كريم مناسب ترين تعبير را در هر شرايطي به كار برده است.
دو موضوع فصاحت» و بلاغت» در تمامي آيات قرآن مطرحند و ـ چنان كه گفته شد ـ درك اين دو عنصر بستگي به منابع ادبي دارد، اما در ميان آيات قرآن، بخصوص آيات تحدّي در موضوع مورد بحث، يعني بيان كاربرد منابع ادبي در تفسير»، اهميت بيشتري دارند; زيرا گرچه تحدّي قرآني ابعاد گوناگوني به تعداد ابعاد اعجاز قرآن دارد، اما اعجاز بياني از مهم ترين و بارزترين ابعاد اعجاز و ابعاد مبارزه طلبي قرآن محسوب مي شود. از همين رو، تفسير عميق و كاربردي آيات تحدّي و ناتواني عرب از هماوردي، با ممارست در سخنان ادبا و متون شگرف ادب عربي شكل مي گيرد.
5- پاسخ گويي به شبهات تفسيري در ارتباط با ادبيات قرآني
از ديرباز، معن و مخالفان كلام وحي در صدد خرده گيري بر اين معجزه آسماني بوده اند و با روش هاي گوناگون، به موارد پنداري ايراد بر قرآن اشاره كرده اند. از جمله آن موارد، پندار اشكالات ادبي در تعابير قرآني است كه تحت عنوان لحن» مطرح شده است. در خصوص اين شبهات، دو نكته قابل ذكرند:
اولا، قرآن كريم از جمله متون ادبي قديمي و در عين حال، داراي سند قطعي و بي شبهه است كه در دوران طلايي ادبيات عرب، نمود و بروز شگرفي داشت، به گونه اي كه ادباي قرآن ستيز از هماوردي آن اظهار ناتواني كردند.
حاكميت مطلق قرآن بر جامعه ادبي عصر بعثت و از رونق انداختن اشعار شاعران سرشناس مانند معلّقات سبع»، مبارزه مخالفان قرآن در جبهه نظامي با پيامبر و به كار بردن هرگونه امكانات براي جلوگيري از انتشار آيات وحي، همگي نشان از ناتواني كفّار در پاسخ گويي به دعوت مبارزه جويانه قرآن دارند و اگر شبهات پنداري مطرح شده در مورد وجود لحن در قرآن بر ساحت قدسي اين كتاب الهي گردي مي فشاند، مطمئناً دستاويز دشمنان كينه توز و در عين حال، سخن شناس و نقّاد قرار مي گرفت.
ثانياً، شبهات طرح شده در اثر بي اطلاعي از نكات نهفته در تعابير قرآن و غفلت از منابع اصيل ادبيات عرب بوده اند و همه موارد ذكر شده با توجه به لغت اصيل و ساختارهاي درست زباني، قابل دفاع هستند. از اين رو، مفسّران و قرآن پژوهان در كتب تفسيري مانند مجمع البيان، كشّاف، بحرالمحيط، مراغي و كتب ادبي ـ قرآني مانند تأويل مشكل القرآن، معاني القرآن، املاء ما منّ به الرحمن، اعراب القرآن و مشكل اعراب القرآن به پاسخ اشكالات مورد اشاره پرداخته اند.
6- ترجيح يك قرائت بر ساير قرائات
دانشمندان علم قرائت براي شناخت قرائت صحيح، معيارهاي متعددي ذكر كرده اند;42 مثلا، ابن جزري، سه شرط براي قرائت مورد پذيرش برشمرده است: الف. تطابق با قواعد زبان عربي; ب. موافقت با يكي از مصاحف عثماني; ج. صحّت سند.43
در ميان شرايط مزبور، موضوع صحّت سند» از اهميت بيشتري برخوردار است; زيرا اصل در قرائات، بر پايه نقل و روايت است و درجه اعتبار هريك از قرائات بستگي به ميزان ارزش سند آن دارد. اما آنچه با مقاله حاضر مرتبط است شرط اول، يعني تطابق با قواعد زبان عربي است كه از جمله كاربردهاي منابع ادبي در تفسير محسوب مي شود.
نقش قرائات و دست كم، بخشي از آن ها در تفسير و گاه در تغيير معنا و محتواي آيه انكارناپذير است. از اين رو، شناخت قرائت صحيح در ميان ديگر قرائات، مفسّر را در فهم درست از آيه ياري مي رساند.
چنان كه گفته شد، يكي از معيارهاي شناخت قرائت صحيح، موافقت با دستور زبان عربي است كه با توجه به منابع ادبي عرب تدوين يافته است. در خصوص اين معيار، مناقشه اي در كتاب روش شناسي تفسير صورت گرفته كه خالي از تأمّل نيست. در آنجا آمده است: آنچه به عنوان ترجيح مي تواند مطرح باشد، تطابق با قواعد رايج در زمان نزول آيات است. ولي تطابق با قواعد ادبي مدوّن، كه در اختيار ماست، امري استنباطي و اجتهادي است كه احتمال خطا در آن وجود دارد.»44
پيش تر مطرح گرديد كه مقصود از منابع ادبي»، منابع دست اول زبان عربي است كه در بردارنده واژگان و متون اصيل ادبيات عرب هستند. بر حسب تلقّي مزبور، چنين منابعي گزارشگر همان قواعد رايج در زمان نزول آيات مي باشند و آنچه به عنوان قواعد ادبي مدون اجتهادي و استنباطي ذكر شده مربوط به تلاش هاي بعدي نحويان در تدوين نحو و دستور زبان عربي است.
حال اگر معيار در بازشناسي قرائت صحيح، مراجعه به متون اصيل ادبيات همچون قرآن، روايات، شعر و نثر قديم عرب باشد، مي توان به قواعد حاكم بر كلام عربي در زمان نزول قرآن نيز دست يافت .
منابع
_______________________________
1ـ فيومى، المصباح المنير.
2ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الفروع من الكافى، ج3، ص130، ح 4.
3ـ سيدهاشم بحرانى، البرهان، ج 1، ص 110. مرحوم على بن عيسى صاحب كتاب كشف الغمه نيز بنابر نقل البرهان، همين وجه را در معناى روايت ذكر كرده است.
4ـ زكى فهمى احمد شوقى، الطبرى النحوى من خلال تفسيره، بغداد، الشؤون الثقافية العامّة، ص 60.
5ـ طبرى، جامع البيان، ج 5، ص 121، جهت نمونه هاى ديگر ر.ك: همان ذيل آيات 59 انفال و 10 يوسف.
6ـ جلال الدين سيوطى، الاقتراح، ص 48.
7ـ عبدالقاهر بغدادى، خزانة الادب، ج 1، ص 9.
8ـ محمّد عيد، الرواية والاستشهاد فى اللغه، ص 123.
9،10و11ـ محمّد عبدالخالق عضيمه، دراسات لاسلوب القران الكريم، ج 1، ص 6 / همان / ص 8.
12ـ ابن فارس، الصاحبى، ص 52 به نقل از: احمد الجنابى، ملامح من تاريخ اللغة العربيه، ص 24.
13ـ جلال الدين سيوطى، المزهر فى علم اللغه، ج 1، ص 221.
14ـ رمضان عبدالتوّاب، مباحثى در فقه اللغه، ترجمه حميدرضا شيخى، ص 89ـ93.
15ـ محمّدباقر مجلسى، مرآة العقول، ج 1، ص 2.
16ـ عن محمّدبن مسلم قال: قلتُ لابى عبدالله(عليهم السلام) اَسمَعُ منكَ الحديثَ فاَزيدُ وانقُص، قال(عليه السلام) اِن كنتَ تُريد معانيه فلا بأس.» (محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 51، ح 2; نيز، ر.ك: همان، ح 3 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 161، ح 17 و .)
17ـ زكى فهمى، الطبرى النحوى من خلال تفسيره، ص 60.
و19ـ سمين الحلبى، الدرّالمصون فى علوم الكتاب المكنون، ج 1، ص 50 / ص 60.
20ـ محمّد معين، فرهنگ فارسى، ج 2، ص 2048.
21ـ رمضان عبدالتوّاب، پيشين، ص 117و1.
22ـ سيد رضى، تلخيص البيان فى مجازات القرآن، ص 230.
23ـ حامد كاظم عباس، الدلالة القرآنية عندالشريف المرتضى، بغداد، دارالشؤون الثقافية العامّه، ص 360.
24ـ زكى فهمى احمد شوقى، پيشين، ص 62.
25ـ جمال الدين محمّدبن منظور، لسان العرب، ذيل واژه ديوان».
26ـ خالد عبدالرحمن العك، اصول التفسير و قواعده، بيروت، دارالنفائس، 1406، ص 148.
27ـ جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 67.
28ـ خالد عبدالرحمن العك، پيشين، ص 142ـ144.
29ـ ابن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دار بيروت للطباعه و النشر، 1405ق، ج 5، ص 513.
30ـ نهج البلاغه، خطبه هاى 3، 25، 33، 35، 162 و نامه هاى 28، 36، 45، 64.
31و32ـ محمّدبن ابى بكر رازى، امثال و حكم، مقدمه حريرچى، تهران، دانشگاه تهران، ص چهار.
33ـ زكى فهمى احمد شوقى، پيشين، ص 66.
34ـ رشيدالدين وطواط، لطائف الامثال، مقدّمه حبيبه دانش آموز، اهل قلم، 1376، ص 23 و 24.
35و36ـ انور الجندى، الفصحى لغه القرآن، دارالكتاب اللبنانى، ص 8و9.
37ـ سيد جلال الدين مجتبوى، ترجمه قرآن، تهران، حكمت، 1376، ص 210.
38ـ سعدالدين تفتازانى، مختصرالمعانى، قم، مكتبه المصطفوى، ص 7.
39ـ يدالله نصيريان، علوم بلاغت و اعجاز قرآن، تهران، سمت، 1382، ص 25ـ27.
40و41ـ تفتازانى، پيشين، ص 9 / ص 11.
42ـ عبدالهادى الفضلى، القراءات القرآنيه، تاريخ و تعريف، بيروت، دارالعلم، ص 109ـ122.
43ـ ابن جزرى، النشر فى القرائات العشر، بيروت، دارالكتب العلميه، ج 1، ص 11.
44ـ على اكبر بابايى و ديگران، روش شناسى تفسير قرآن، تهران، سمت، 1379، ص 80

 

زبان و ادبيات يك ملت هرگز نمي‌تواند مجرد و بدون تأثير باشد. ادبيات هرملتي در ملل ديگر تأثير كرده است و اين تأثير وقتي آشكار مي‌شود كه ادبيات يك ملت را با ادبيات ملل ديگر مقايسه كنيم.

كليه آثار منظوم و قسمت مهمي از نثر فرانسه در دوره رنسانس و دو قرن بعد از آن از ادبيات كهن يونان و لاتن الهام گرفته است و آثار ولتر، ديدرو، منتسكيو و ژان ژاك روسو و بسياري ديگر از نويسندگان و شعراي فرانسه از زبان و ادبيات انگليس مايه گرفته همچنانكه در قسمتي از قرن هيجدهم و نوزدهم ادبيات انگلستان تحت تأثير فلاسفه و نويسندگان فرانسه بود. ميتولوژي يونان و افسانه‌هاي معروف مانند پرومته Promethée، اديپ Oedipe، ايفي ژني Iphigénie، آنتي گون Antigon و غيره منبع الهام عظيمي براي تراژدي نويسها بوده است و تأثير خود را حتي در ادبيات جديد اروپا نيز همچنان حفظ كرده‌اند. نويسندگان معاصر اروپايي مانند ژان آنوي، ژان پل سارتر، ژان ژيرودو، آندره ژيد و ديگران سخت تحت تأثير ادبيات و ميتولوژي يونان باستان بوده‌اند.

حتي جامي شاعر و نويسنده عاليقدر ايران در ساختن منظومه سلامان و ابسال تحت تأثير ميتولوژي يونان قرار داشته است. اين معني از قهرمانان داستان كه عبارت بودند از پادشاه و مرد حكيم و سلامان پسر پادشاه و ابسال دايه او و ونوس يعني زهره به خوبي برمي‌آيد و بعلاوه خواجه نصيرالدين طوسي بر اشارات ابن سينا نوشته‌اند گرفته و اصل آن قبلاً از يوناني به عربي ترجمه شده بود.

افسانه‌هاي فاوست و دون ژوان با جنبه‌هاي سمبوليك خود ادبيات جهان را سخت تحت تأثير خود قرار داده‌اند بطوريكه در زمانهاي مختلف نويسندگان بزرگي مانند گوته، گراب، Grabbe، لنو Lenau برناردشاو و ديگران از اين افسانه‌ها الهام گرفته و هريك بنحوي آنها را بازگو كرده‌اند.

بدين ترتيب در تأثير زبان و ادبيات يك ملت بر روي زبانهاي ديگر هراندازه هم كه اندك باشد نمي‌توان ترديدي بخود راه داد. ولي تحقيق در تأثير ادبيات ملل كه وظيفه محققان ادبيات تطبيقي است هنوز بسياري از مسائل را روشن نساخته زيرا اين رشته از ادبيات سابقه‌اي چندان طولاني ندارد.

تأثير زبان و ادبيات فارسي برروي ادبيات ساير ملل سابقه‌اي طولاني دارد و آغاز آن روشن نيست همچنانكه آغاز پيدايش يك زبان نامعلوم است. ولي بدون ترديد زبان و ادبيات ما تأثير خويش را برروي ساير زبانها از دوران قبل از اسلام شروع كرده و تا عصر حاضر ادامه داده است.    

تا آنجا كه تاريخ ادبيات نشان مي‌دهد در تطبيق ادب ايران با ساير كشورها و در جستجوي تأثير زبان و ادبيات فارسي برروي ساير زبانها ابتدا مي‌بايد رابطه ادبي ايران و هند را مورد بررسي قرار داد و به بحث پيرامون تأثير زبان و ادبيات فارسي برروي ادبيات هند پرداخت.

رابطه ادبي ايران و هند تاريخ چند هزار ساله دارد و بسياري از محققان معتقدند كه ايران و هند در روزگاران قديم داراي زبان مشتركي بوده‌اند. اين اعتقاد برمبناي شباهتي است كه بين زبان اوستايي با زبان سانسكريت موجود است. زبان اوستايي كه در زمان زرتشت مردم بدان تكلم مي‌كردند از نظر لغات و تركيبات با زبان سانسكريت يعني زبان ادبي و كهن هنديان شباهت بسيار داشته است بدين جهت برخي از زبانشناسان اظهار نظر كرده‌اند كه ايران و هند در دوره‌هاي بسيار دور داراي زبان مشتركي بوده‌اند كه ريشه اصلي زبان اوستا و سانسكريت از آن است. بدين ترتيب از دوره‌هاي باستاني ايران و هند بايكديگر روابط ادبي نزديكي داشته‌اند و از هزاران سال قبل رابطه فكري و فلسفي بين ايران و هند برقرار بوده است.

ما با هند داراي سنن و معتقدات مشابهي هستيم و در مشابهت اين سنن و معتقدات، زبان و ادبيات نقش بسيار مؤثري داشته است. دلائل بسياري وجود دارد كه نشان مي‌دهد ايران در زمان ساسانيان با هند تماس‌هاي ادبي و هنري داشته و بسياري از كلمات فارسي در زبان هندي جذب شده است كه هم اكنون از جمله لغات هندي بشمار مي‌رود.

گرچه چگونگي روابط ادبي و هنري ايران و هند در دوره‌هاي باستاني چندان روشن نيست ولي تاريخ ادبيات در دوره‌هاي بعد نشان مي‌دهد كه زبان و ادب فارسي تأثير بيشتري برروي زبان و ادبيات هند داشته و طي چند قرن تأثير خود را حفظ كرده است. در قرن شانزدهم ميلادي راجه تودارمال» صدراعظم و وزير هند براي منظم ساختن امور اداري و ديواني صلاح در آن ديد كه دفاتر مالي و حسابداري به زبان فارسي تنظيم شود همان كاري كه در دوره‌هاي اسلامي مورد توجه اعراب قرار گرفت و از آن صحبت خواهيم كرد.

زبان و ادبيات فارسي اندك اندك دايره نفوذ خود را در هند وسعت داد تا جائيكه در زمان فرمانروايي اكبرشاه امپراطور بزرگ هند زبان فارسي را زبان رسمي آن كشور شد و مدت چند قرن همچنان بصورت زبان رسمي باقي ماند. برخي از محققان معتقدند كه تشابه افكار و انديشه‌ها در ايران و هند باستان از تأثير زبان و ادبيات سرچشمه مي‌گيرد. در پاره‌اي از موارد افكار و انديشه‌ها و اعتقادات ايران و هند شباهت زيادي به يكديگر دارند. ستايش آتش و خورشيد و همچنين فلسفه ودان‌تا» Vedanta و فلسفه تصوف و عرفان نمونه‌هايي از اين اشتراك هستند.

عده زيادي از شعرا و نويسندگان هند كه تعداد آنها از صدها نفر م است آثار خود را به زبان فارسي بوجود آورده‌اند كه برخي از آنان مانند اقبال لاهوري شهرتي بيش از بعضي شاعران ايراني پيدا كرده‌اند.

گنجينه‌هاي ادب هند نيز با استعانت زبان فارسي در دنيا مورد توجه قرار گرفت. كتاب معروف پنچتنترا (Panchatanatra) كه طي قرون گذشته فرهنگ و ادبيات عده زيادي از ملل را غني ساخته است بوسيله برزويه طبيب ايراني ترويج گرديد. اين كتاب كه در فارسي بنام كليله و دمنه معروف است به تمام زبانهاي زنده دنيا و تعداد بسياري از زبانهاي بومي ترجمه شده است و شايد منشاء الهام بسياري از آثار نويسندگان بزرگ جهان كه از زبان حيوانات سخن گفته‌اند باشد، ترجمه پهلوي اين كتاب كه بوسيله برزويه طبيب انجام گرفت قديمي‌ترين ترجمه از زبان هندي است. پس از تسلط اعراب بر ايران روزبه معروف به ابن مقفع در حدود قرن دوم هجري متن پهلوي كتاب را به عربي ترجمه كرد و بعد رودكي آن را به نظم درآورد. سپس ابولمعالي نصرالله بن عبدالحميد منشي در اوائل قرن ششم هجري آن را از عربي به فارسي ترجمه كرد. اثر ديگري كه از هند به ايران آمد و از ايران به ساير زبانهاي دنيا راه يافت داستان بودايي بلوهر و يوذاسف است. اين داستان در قرن ششم يا هفتم ميلادي از هند به ايران آمد و به زبان پهلوي ترجمه شد و سپس به زبانهاي يوناني، عربي، لاتين و ساير زبانهاي زنده ترجمه گرديد.   

در دوره‌هاي بعد از اسلام نظم و نثر فارسي توسط شاعران و نويسندگان ايراني در هند رواج يافت و تأثير عميق برروي افكار و آثار هندي گذاشت. اين شعرا و نويسندگان در جريان حوادث و اتفاقات ناگوار راه هندوستان را در پيش گرفتند و دربار هند را مركز ادبيات فارسي كردند. اقامت شعراي ايران در دربارهاي هند نه تنها برروي افكار و آثار هند اثر گذاشت بلكه محيط هند طرز ديد و تفكر خود آنها را نيز تحت تأثير قرار داد و بعقيده برخي از محققان موجب پيدايش سبك هندي در شعر فارسي گرديد.

همانطور که زبان فارسي تحت تأثير زبان و ادبيات عرب قرار گرفته و در بسياري از جهات ادبيات و زبان عرب برغناي ادب فارسي افزوده است زبان و تمدن عرب نيز از هرلحاظ تحت تأثير ادبيات و تمدن ايران قرار گرفته است  بطوريكه اين تأثير متقابل جنبه يك داد و ستد معنوي دو جانبه دارد كه به دوره‌هاي خيلي گذشته مربوط ميشود . زبان و ادبيات فارسي و عربي بواسطه پيوندهاي استوار و تأثير متقابلي که در گذشته بين آنها وجود داشته و در سطح علمي و تحقيقاتي و ادبي هريك مكمل يكديگر شده‌اند. پس از تسلط اعراب بر ايران نفوذ تمدن و فرهنگ كشور باستاني ما برروي فرهنگ و تمدن عرب شروع شد زيرا ايرانيان مردمي متمدن و آشنا بعلوم و فنون و رسوم و آداب كشورداري بودند.

پيروزي اعراب در غالب سرزمين‌ها، نه تنها يك پيروزي سياسي و نظامي بشمار مي‌رفت بلكه پيروزي معنوي نيز محسوب مي‌شد. پس از غلبه نظامي بر سرزمين‌ها و ملت‌ها و نفوذ زبان، ادبيات و مذهب آغاز مي‌شد و كمتر كشوري بود كه از نظر سياسي و نظامي تحت سلطه اعراب قرار گيرد و از نظر مذهب و زبان بدون تأثير و بي‌تفاوت باقي بماند. حتي سرزمين‌هايي مانند مصر كه تمدني با سابقه داشتند تحت تأثير زبان عربي زبان كهن خود را بكلي فراموش كردند. بديهي است ثروت و غناي زبان عرب و جنبه‌هاي مثبت مذهب مقدس اسلام، مخصوصاً تعاليم پرارزش آن كه مبتني بر اصول دموكراسي، آزادي و برابري كامل انسان است به پيروزي‌هاي معنوي عرب بر سايرين كمك شايان كرد. گرچه موازين و اصول مقدس اسلامي مردم عدالتخواه ايران را شيفته خود ساخت اما زبان عرب با تمام غنا و ثروت خود نتوانست جاي زبان پارسي را بگيرد و آن را نابود سازد. علت اين امر را بايد در چگونگي زبان و ادب پارسي جستجو كرد. بدون شك زبان دربارهاي باشكوه هخامنشي و ساساني كه آثار پرارزش و كتابهاي گرانبهايي از آن باقي بود حتي در شرائط سخت‌تري از پيروزي و تسلط اعراب قابل زوال نبود. بدين جهت ايرانيها برخلاف ملل ديگر نه تنها زبان خود را در برابر تسلط طولاني عرب از دست ندادند بلكه تمدن و زبان و ادبيات عرب را نيز تحت تأثير گرفتند. مي‌دانيم كه در زمان ساسانيان كتابهاي علمي و ادبي و فلسفي و داستاني به تعداد قابل توجهي تأليف و ترجمه شد كه از آن ميان مي‌توان بندهشن-دينكرت-كارنامه اردشير بابكان-اياتكار زريران-ارداوير افنامه-زرتشت نامك-مينو خرد-خداي نامك-داستانهاي دينيك و شهرستانهاي ايران  را نام برد. اين آثار با مطالب عميق فلسفي،، علمي و ادبي خود نشانه غناي سرشار فكر و انديشه و همچنين زبان و ادبيات ايران در آن دوران است. فكر و انديشه و ادبياتي كه قرنها بعد حتي صحنه تأترهاي بزرگ اروپا را نيز تسخير كرد.

گفتيم كه پس از تسلط اعراب بر ايران نفوذ تمدن و فرهنگ كشور ما برروي فرهنگ و تمدن عرب آغاز شد. ايرانيان كه بني‌عباس را در رسيدن به خلافت و برانداختن بني‌اميه كمك كرده بودند در دوره عباسيان نفوذ فرواني يافتند و اداره امور سرزمين‌هاي اسلام را بعهده گرفتند. آنها خلفا را به تعقيب روش شاهان ساساني و اخذ تمدن و فرهنگ ايراني وادار مي‌كردند. تا زمان حجاج بن يوسف ثقفي اصول ديواني به روش دوره ساساني اداره مي‌شد و دفاتر را به خط و زبانهاي پهلوي مي‌نوشتند. در روزگار عباسيان نقل و ترجمه علوم از زبانهاي ديگر بزبان عربي رواج يافت و تمدن درخشان اسلامي بوجود آمد. مردم ما در تشكيل و پيشرفت اين تمدن كه مدت چند قرن شرق و غرب را به نور خود روشن كرد سهم بسزايي داشتند. نويسندگان و محققان ايراني در صرف و نحو زبان عرب زحمت فوق‌العاده كشيدند. عبدالله ابن مقفع دانشمند ايراني بسياري از كتب پهلوي را به عربي ترجمه كرد و در زبان عرب ايجاد لغت و وضع اصطلاحات علمي نمود. سيبويه الكتاب را در صرف و نحو عربي نوشت كه از مهمترين كتب در اين رشته بشمار مي‌رود. دانشمنداني نظير موسي‌بن شاكر خوارزمي تأليفات گرانبهايي به زبان عربي نمودند. امروز گنجينه نظم و نثر مؤلفات تحقيقي عرب از تأليفات و تصنيفات شعرا و نويسندگان ايراني غني شده است. بسياري از ايرانيها تأليفات گرانبهايي به زبان عربي نمودند مانند بلعمي، محمدبن جريرطبري، زكرياي رازي، محمدبن يعقوب كليني، ابونصرفارابي، حمزه اصفهاني، ابن باويه، ابوريحان بيروني، صاحب بن عباد، بديع امان همداني، ابوعلي مسكويه، ابوعلي سينا و ديگران.

ايرانيها در شعر عرب نيز ذوق و استعداد فراواني از خود نشان دادند، آنها مضامين و مفاهيم جديدي را در شعر عربي وارد كردند و اعراب را با محيط ديگري غير از باديه و بيابان  و شتر و خيمه و خرگاه آشنا كردند. اين محيط پر از باغها و بوستان‌ها و سرشار از صفا و پاكي و آزادگي بود. شعراي ايراني و پيروان آنها در ادبيات عرب بنام محمدثين يا نورآوران مشهور هستند كه عبارتند از: ابونواس، مهيار ديلمي، بشاربن برد و ديگران زيرا آنها مضامين نو و مفاهيم تازه‌اي به شعر عرب ارزاني داشتند.

اين تأثير تنها مربوط به نويسندگان و شعراي ايراني نيست بلكه بيشتر با زبان و ادبيات پارسي و فكر و انديشه ايراني ارتباط پيدا مي‌كند.

اگر شعراي ايراني مضامين و مفاهيم جديدي را به شعر عرب ارزاني داشتند و نويسندگان ايران آثار گرانبهايي به زبان عرب تأليف نمودند بدان علت بود كه فصاحت و بلاغت زبان پارسي را عيناً‌به زبان عرب منتقل مي‌ساختند زيرا فصاحت و بلاغت از زباني به زبان ديگر منتقل مي‌شود. در حقيقت زبان فارسي فصاحت و بلاغت خود، و فكر و انديشه ايراني غنا و ثروت خويش را رايگان به زبان عرب هديه كردند.

ادب فارسي دروازه دنياي جديد را برروي اعراب گشود.

در زمينه تأثير ادبيات فارسي برروي ادبيات اروپايي هريك از ملتهاي اروپا مي‌بايد بطور جداگانه مورد مطالعه قرار گيرد و تأثير ادبيات فارسي برروي ادبيات فرانسه، انگلستان، آلمان و ساير كشورهاي اروپا روشن شود ولي ترديدي نيست كه چنين بحثي مي‌تواند موضوع چندين كتاب مفصل قرار گيرد كه اميد است محققان ادبيات تطبيقي در آينده بنگارش آنها همت گمارند.

نخستين تأثير ادبيات ايران و انديشه‌و هنر مردم سرزمين ما را بايد در آثار مقدس يهود و هند و مسيحي جستجو كرد. در اين آثار بخوبي مي‌توان تأثير تاريخ ايران و ادبيات كهن اين كشور را ملاحظه كرد. نمونه آن برخي از داستانهاي تورات مانند استراست كه در قرون بعد خود منبع الهام نويسندگان و شعراي بزرگي قرار گرفته‌اند. تراژدي استرEsther اثر راسين از جمله آثاري است كه منبع آن را بايد در تورات جستجو نمود.

پس از اين آثار، براي روشن ساختن تأثير ادبيات فارسي برآثار اروپايي، قرون وسطي و دوره رنسانس را پشت سر گذاشت و وارد قرن هفدهم گرديد.

ترجمه آثار بزرگ ادبي پارسي به زبانهاي اروپايي از يك سو و انتشار سفرنامه‌هاي متعدد جهانگردان ومحققان اروپايي مقدمه‌اي براي شروع نفوذ فارسي و فكر و انديشه بزرگان ايران در ادبيات اروپا بود.

در قرن هفدهم برخي از آثار ادبي ايران مانند گلستان سعدي به زبان فرانسه ترجمه شد. انتشار اين ترجمه‌ها و همچنين سفرنامه‌هاي جهانگردان معروفي مانند شاردن و تاورنيه مردم اروپا را به فرهنگ و ادب ايران علاقه‌مند ساخت و آنها را متوجه گنجينه غني و پرارزش هنر  و ادبيات فارسي نمود.

علل و عوامل ديگري نيز باعث شد كه ايران با دربارهاي پرشكوه و آيين باستاني خود مورد توجه تراژدين‌ها و كلاسيك‌هاي بزرگ اروپا قرار گيرد و آثار پرارزشي توسط كرني، راسين، ولتر، خانم اسكودري، رترو، متاستازيو، اخيلوس و ديگران بوجود آيد كه از ميان آنها بايد سورنا، ردگون، استر، خسرو ، مهرداد، بايزيد، كوروش كبير و غيره را نام برد.

در قرن هيجدهم از آثار ادبي ايران باستان كتاب اوستا مورد توجه اروپاييان قرار گرفت و بسياري از محققان را به تحقيق در مورد زرتشت پيامبر و دين او وادار ساخت. حتي قبل از آنكه محقق بزرگ فرانسه انكتيل دوپرون Anquetil-Dupperron متن و ترجمه كامل زند اوستا را به زبان فرانسه منتشر سازد تعليمات زرتشت و مطالب اوستا مورد توجه محققان و نويسندگان اروپايي قرار گرفته بود، چنانكه ولتر در 1760 تراژدي‌گبرها را منتشر ساخت كه قهرمانان آن زرتشتيان ايراني بودند و تأثير تعليمات زرتشت و كتاب اوستا در آن ديده مي‌شود. انتشار كتاب زند اوستا سرآغاز تحقيقات عميقي از طرف محققين و مستشرقين و نيز انتشار آثار مهمي در اروپا مخصوصاً فرانسه بود. همه اين آثار از تعليمات زرتشت و كتاب زند اوستا الهام گرفته‌اند. نمونه كوچكي از اين آثار از قطعه‌اي است كه آندره شنيه در اثر معروف خود L’Invention سروده و آقاي شجاع الدين شفا آن را ترجمه كرده‌اند كه اينطور شروع مي‌شود:

همه جا او رمزد و اهريمن سرگرم پيكارهايي سهمگينند.

همه‌جا زندگي و مرگ، نور و ظلمت، روح و ماده در عين آميختگي با هم مي‌جنگند.و هرگز دست پيوند به يكديگر نمي‌دهند.

اما روح روشنايي، در اين آشفتگي و پريشاني، روز و هماهنگي را مي‌آفريند.

جاذبه پنهان عناصر پراكنده را در مي‌يابد و آنها را بسوي هم مي‌خواند. و در همه جا اجزاء آشتي ناپذير را جدا از هم، در فواصلي متناسب قرار مي‌دهد تا همه آنها با هم در صلح و صفا بسربرند

در آثار مختلف لامارتين و ويكتورهوگو نيز تأثير تعليمات و مطالب زند اوستا بخوبي ديده مي‌شود.

هوگو در قطعه‌اي مي‌گويد:

زرتشت مي‌گويد: دنيا قلمرو دو خداست و طبيعي است كه اين دوگانگي آشفتگي پديد مي‌آيد. انسان زاده جنگ خوبي با بدي است.

در جاي ديگر مي‌گويد:

در روزگار گذشته، در اعماق آسمان، در نظر مغ ترشرو دو بازيگر موحش در دل ظلمت جلوه‌گر بودند. از كدام بايد ترسيد؟ بكدام بايد روي نياز آورد؟ ماني‌هاي مجذوب و زرتشتيهاي پريده رنگ، دو دست بزرگ مي‌ديدند كه ستارگان را در صفحه شطرنج سياه آسمان جابجا مي‌كنند .

در قرن هجدهم و نوزدهم بسياري از آثار بزرگ زبان پارسي مخصوصاً دو اوين شعراي بزرگ، مانند سعدي، حافظ، خيام، عطار، نظامي، فردوسي، جامي، منوچهري، ناصر خسرو، انوري، اسدي طوسي،باباطاهر، هاتف،‌يغما و ديگران به زبانهاي اروپايي مخصوصاً فرانسه، انگليسي و آلماني ترجمه گرديد.

انتشار اين ترجمه‌ها مردم اروپا را متوجه ادبيات غني و ثروتمند فارسي ساخت و تأليف آثار مهم و جالبي در زبانهاي فرانسه و انگليسي و آلماني مانند نامه‌هاي ايراني منتسكيو، لاله رخ تامس مور، ديوان شرقي گوته، رستم و سهراب ماتيوار نولدورو كرت بطرز بي‌سابقه‌اي اروپائيان را بسوي ايران و ادبيات آن جلب كرد.

بجرأت مي‌توان ادعا كرد كه هيچ كشوري طي چند قرن نتوانسته است مانند كشور ما در كشورهاي اروپايي شيفتگان بسيار داشته باشد.

تحت تأثير فكر و انديشه و ادب ايران آثاري در انگلستان، آلمان و فرانسه بوجود آمد كه در شمار شاهكارهاي جاوداني ادب جهان محسوب مي‌شوند مانند ديوان شرقي گوته، نامه‌هاي ايراني منتسكيو، بسوي اصفهان پي يرلوتي، كورش كبير مادموازل دواسكودري، رستم و سهراب ماتيو ارنولد و غيره

ترجمه شاهكارهاي ادب فارسي مانند ديوان حافظ، شاهنامه فردوسي، گلستان سعدي و رباعيات خيام در فرانسه، انگلستان، آلمان و ساير كشورهاي اروپايي محافل ادبي را سخت بحيرت و شگفتي انداخت و دنياي ادب غرب ناگهان خود را با آثار خارق العاده روبرو يافت. سنت بوو Sainte-Beuve وقتي ترجمه شاهنامه در جهان پيدا مي‌شود اين چنين سبك مغزانه بخودمان غره نمي‌شويم».

گوته يكي از اركان چهارگانه ادب جهان وقتي حافظ را شناخت آرزو كرد كه تنها مريدي از مريدان او باشد و گفت: اي حافظ سخن تو همچون ابديت بزرگ است. زيرا آن را آغاز و انجامي نيست. كلام تو چون گنبد آسمان تنها به خود وابسته است، لاجرم ميان نيمه غزلت با مطلع و مقطع آن فرقي نمي‌توان گذاشت چه همه آن آيت جمال و كمال است.

و بالاخره نيچه پس از مطالعه چند غزل از حافظ نوشت:

اي حافظ، ميخانه‌اي از حكمت بنا كردي كه از بزرگترين كاخ جهان بزرگتر است و باده‌اي از لطف سخن در آن فراهم آوردي كه از طاقت نوشيدن دنيايي بيشتر است ولي ميهمان اين ميخانه تو جز سيمرغ داستاني كه مي‌تواند بود؟ بلندي هرقله نشاني از عظمت تو و عمق هرگرداب آيتي از كمال توست. سخن تو خود شراب مستي بخش خردمندان جهان است

رنان پس از مطالعه ترجمه بوستان سعدي نوشت: سعدي ميان ما غريبه نيست در واقع او يكي از خود ماست. و باربيه دو مينار مترجم بوستان در مقدمه ترجمه‌اش نوشت: سعدي تركيبي است از ظرافت هوراس، آراستگي اوويد، نيشخند را بله و سادگي لافونتن.

آشنايي نويسندگان و شعرا و مردم اروپا با آثار بزرگ ادبيات پارسي موجب بوجود آمدن يك سلسله آثار مختلف در كشورهاي اروپايي گرديد.

شعراي ايران بدون اغراق ادبيات اروپا را غني كردند و اشعار فارسي تاحد آثار يونان و روم براي ادب اروپا لازم بود.

ديوان شرقي گوته كه در شمار عاليترين آثار ادبي اروپاست تحت تأثير ديوان حافظ بوجود آمده است. اگر گوته با ادب پارسي و حافظ شيراز آشنا نمي‌شد هرگز ديوان شرقي بوجود نمي‌آمد.

ادبيات ملتها تنها از نظر مواد در يكديگر تأثير نمي‌كنند، بلكه طرز فكر و احساس نيز نقش مهمي در اين تأثير دارد. اين افكار و احساسات مشابه يا مشترك بين نويسندگان و شعراي دو كشور رابطه‌اي ناگسستني بوجود مي‌آورد و ادبيات ملتها را متحد مي‌كند. عاملي كه برخي از نويسندگان يك كشور را با نويسندگان كشوري ديگر خويشاوند مي‌سازد همين توافق فكري و شباهت بين بينش و طرز تفكر آنان است. مابين حافظ و گوته، ميان مادام مارسلين دبروالمور و سعدي و بين خيام و برخي از شعراي انگليسي تجانس روحي فوق العاده‌اي وجود دارد.

ديوان شرقي گوته كه تحت تأثير اشعار حافظ بوجود آمد نسل‌هاي مختلفي از مردم اروپا مخصوصاً آلمان را با ادبيات فارسي آشنا كرد و خود تأثيري خارق العاده‌برروي ادبيات آلمان و ساير كشورها گذاشت.

آشنايي اروپاييان با طرز تفكر خاص شعراي ايران آنها را متوجه شرق كرد خصوصاً آنكه اروپائيها براي فرار از آشفتگي و هرج و مرج اروپا بسرزمين‌هاي افسانه‌اي و رؤيايي شرق نيازمند بودند. مشرق با ادبيات غني و فلسفه عميق براي نويسندگان و شعراي اروپا بصورت پناهگاه و گريز گاهي جلوه‌گر شد. ويکتور هوگو در Odes et Ballades مي‌گويد:

-كاش تو نيز در سرزمين عباس‌ها و خسروها،‌زير آسماني بي ابر ميان درختان مورد و صبر بدنيا آمده بودي».   

نواليس Novalis شاعر بزرگ آلماني در قطعه سرود شب مي‌نويسد:

خرد و دورانديشي حكيمانه را تنها در شرق مي‌تواند يافت».

و اشگل Schlegel كه چندين قطعه از شاهنامه فردوسي را به آلماني ترجمه كرده در مقدمه ترجمه مي‌نويسد:

براي آنكه سرچشمه واقعي رمانتيسم را بيابيم و از آن سيراب شويم بايد بمشرق زمين سفر كنيم».

گوته به يكي از دوستان خود نوشتشرق ترياكي است كه من در اين دوران پرآشوب براي تخدير روح خويش به آن پناه برده‌ام».

كنتس دو نوآي در سايه ايام مي‌گويد: كاش مي‌توانستم در اين شبهاي تابستان در مشرق زمين پهناور دلي باشم كه تازه بخود مي‌يايد. روحي باشم كه تازه آغاز زندگي مي‌كند. كاش هنوز مي‌توانستم آن دختركي باشم كه در باغ كوچكي در اصفهان كهن غرق رؤيا در انتظار آينده‌اي ناپيدا نشسته است.

قسمت اساسي نفوذ شرق در ادبيات اروپا مرهون تأثير ادبيات فارسي و آثار شعراي بزرگ ايران است كه به زبانهاي فرانسه، انگليسي و آلماني ترجمه گرديد. زيرا برخي از شعرا و نويسندگان اروپايي بدون آنكه بشرق سفر كرده باشند افسانه‌هاي دلپذير، مناظر زيبا، بازارها و گنبدها و مناره‌هاي آن را زيباتر و فسونگر از آنچه در عالم واقع وجود داشت در آثار شعراي ايران مشاهده كردند و با الهام از آنها آثار جالبي بوجود مي‌آورند.

چند سطر از باغ دلگشا از كنتس دونواي شاعره بزرگ فرانسوي را كه آقاي شجاع الدين شفا ترجمه كرده‌اند بخوانيم:

اين نكته را در كتابي معطر و دلنشين و غم انگيز كه خواندنش به من سستي دلپذير بخشيد خواندم. و حالا ديگر مي‌دانم واقعاً باغ دلگشايي وجود دارد كه مي‌توان آن را بچشم ديد.

باغي است كه از پاي كوهستاني كه نام سعدي دارد بسوي شيراز گسترده است.

اي روح من، آيا ممكن است تن من نيز با تو همراه شود و بسوي اين بهشت پرواز كند. در آنجا نوپسراني سرخوش از زيبايي آسمان، لحظاتي دلپذير در عمر خويش را مي‌گذرانند و آنگاه كه گرمي بهاران برفها را آب مي‌كند گشنيزهاي خود را در آب فراوان فرو مي‌برند و مي‌خورند.

بلبل آشفته از ارديبهشت تا شهريور نغمه سرايي مي‌كند، شقايق مي‌شكفد و هوا عنبرين بو مي‌شود، نسيم شامگاهي گلها را بدست باد مي‌سپارد.

از بالاي سروها، در تابستان آتشين كه سوزان و نفس ن در پيچ و تاب است، شهر كه از ف و چيني و گچ ساخته شده بدرخشندگي كافور و طلا در مي‌يايد.

هرگنبدي چون ميوه‌اي آبي رنگ است و طاقهاي متقاطع بلند و درخشانند كه با كاشيكاريهاي مينايي و گل و بوته‌هاي فيروزه‌اي خود برروي آبها سايه افكنده‌اند.

شعراي ايران مخصوصاً سعدي، حافظ فردوسي، خيام و نظامي و مولوي دروازه‌اي از دنياي تازه و روح و شوق و حال تازه‌اي را بر روي شاعران اروپا گشودند و آنها را به عشق‌هاي تند و آتشين مردم شرق و فلسفه و ذوق و حكمت و عرفان آشنا ساختند.

ترجمه غزليات حافظ در آلمان توسط هامر، ترجمه گلستان سعدي در فرانسه و ترجمه رباعيات خيام بوسيله فيتز جرالد در انگلستان و همچنين در فرانسه و نيز ترجمه شاهنامه فردوسي توسط موهل به فرانسه كه طي 40 سال انجام گرفت در ادبيات اروپا تحول عميقي ايجاد كرد و ساير كشورهاي اروپايي را متوجه زبان و ادبيات فارسي ساخت. شعراي اروپا با عطر آسماني شرق و نسيم روح پرور ابديت كه از بوستانهاي ايران مي‌وزيد آشنا شدند و مردان خارق العاده‌اي را شناختند كه در نبوغ ادبي با هومر و هوراس و اشيل برابر و يا از آنها برتر بودند.

تقسيم حماسه بر حسب قدمت

 1- حماسه سنتي: ترادي شنال (traditional) كه به آنها حماسه‌هاي ابتدايي يا نخستين و شفاهي مي‌گويند. اين حماسه‌ها در زمان‌هاي قديم شكل گرفته است، مانند ايلياد و اديسه، مهابهارات، رامايانا، اياتكارز، در ايران، شاهنامه فردوسي، گرشاسب نامه اسدي طوسي، بهمن نامه، برزونامه و .

 

2- حماسه‌هاي ثانوي يا ادبي: به نحوي استادانه بر مبناي حماسه‌هاي قديمي ساخته شده‌اند. در اين حماسه‌ها شاعر موضوعي را ابداع مي‌كند يا از موضوعات قديمي سود مي‌جويد، اما معيارهاي حماسه‌هاي كهن را رعايت مي‌كند، انه ايد يا آنه ايد، ويژيل كه بر مبناي ايلياد و اديسه هومر ساخته شده است و نيز بهشت گمشده ميلتون كه براساس اساطير مسيحي نوشته شده و قهرمان آن آدم است.

 

3- حماسه‌هاي متأخر يا سومين: از روي حماسه‌هاي ثانوي در ادوار متأخر ساخته شده است،‌ مانند رستم و سهراب كه مايتو آرلوند از رستم و سهراب شاهنامه ساخته يا نمايشنامه رستم و سهراب حسين كاظم زاده كه بر مبناي شاهنامه نوشته شده و يا داستان‌هاي عاميه مرسومي كه به نثر ساده در شرح پهلواني‌هاي رستم به نام رستم‌نامه موجود است.

 

تقسيم حماسه برحسب موضوع (۱)

 

1- حماسه اساطيري: قديمي‌ترين و اصيل‌ترين نوع حماسه است. اين حماسه مربوط به دوران ماقبل تاريخ است و برمبناي اساطير شكل گرفته است، مانند حماسه سومري يا بابلي گيل گمش و بخش اول شاهنامه فردوسي تا داستان فريدون و بخش‌هايي از ايلياد و اديسه و قسمتي از تورات و رامايانا و مهابهارات نيز جزو اين نوع حماسه‌ها هستند.

 

2- حماسه پهلواني: در اين نوع حماسه سخن از زندگي پهلوانان رفته است و حماسه پهلواني ممكن است جنبه اساطيري نيز داشته باشد، مانند زندگي رستم و شاهنامه و ممكن است جنبه تاريخي داشته باشد، مانند ظفرنامه حمدالله مستوفي و شهنشاه نامه صبا كه قهرمان‌هاي‌شان وجود تاريخي دارند. در حماسه‌هاي پهلواني قهرمان معمولاً يك پهلوان مردمي است و براي او مرگ بهتر از ننگ است. يونانيان و ايرانيان كه داراي زندگي فعال بوده‌اند و با اقوامي در جنگ و صلح به سر مي‌بردند داراي حماسه پهلواني هستند.

 

3- حماسه‌هاي ديني يا مذهبي: كه قهرمان آن يكي از رجال مذهبي است و ساخت داستان حماسه بر مبناي اصول يكي از مذاهب است، مانند كمدي الهي دانته و خداوند‌نامه صباي كاشاني. اقوامي كه فعاليت‌هاي برون‌مرزي نداشتند و در خود بودند داراي اين نوع حماسه‌ها هستند، مانند چينيان، هنديان باستان و .

 

4-  حماسه‌هاي عرفاني‌: كه در ادبيات فارسي زياد است. در اين گونه حماسه قهرمان بعد از شكست دادن ديو نفس و طي سفري مخاطره‌آميز در جاده طريقت در نهايت به پيروزي كه همانا حصول به جاودانگي است دست مي‌يابد و به فناي في‌الله مي‌رسد. منطق الطير عطار نيز نوعي حماسه عرفاني است كه به شيوه تمثيلي سروده شده است. بهگو دگيتا از متون مذهبي هند، ساخت عرفاني دارد.

 

تقسيمات حماسه بر حسب نوع نگارش

 

منظومه های حماسی طبیعی و ملی (سنتي)

که عبارت است از نتایج افکار و علایق و عواطف یک ملت که در طی قرن ها تنها برای بیان عظمت و نبوغ آن قوم به وجود آمده است. این نوع حماسه ها سرشار از یاد جنگ ها، پهلوانی جان فشانی ها

 

و در عین حال، لبریز از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرن های معینی از دوران حیات ایشان است که معمولاً از آنها به دوره های پهلوانی تعبیر می کنیم. از این گونه منظومه های حماسی می توان حماسه کیل گمش و ایلیاد و ادیسه هومر، شاعر بزرگ یونان باستان و شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی را در ادبیات فارسی نام برد. در این دسته منظومه ها شاعر به ابداع و آفرینش توجهی ندارد بلکه داستان های مدرن کتبی یا شفاهی را با قدرت شاعرانه ی خویش نقل می کند.

 

منظومه های حماسی مصنوع (ثانوي)

در این منظومه ها شاعر با داستان های پهلوانی مدون و معینی سر و کار دار ندارد بلکه خود به ابداع و ابتکار می پردازد و داستانی را به وجود می آورد. در این گونه داستان ها، شاعران آزادند با رعایت قوانینی که ناظر بر شعر حماسی است به دلخواه موضوع داستان خود را ابداع کنند و تخیل خودرا در آن دخیل سازند، از این دسته می توان ظفرنامه ی حمدالله مستوفی در زبان فارسی و "انه ادید" سروده ی ویرژیل، شاعر روم باستان را برشمرد.

 


ویژگی های مدرسه خوب

هنگامی که از افراد مختلف در خصوص مدرسه خاصی سوال می کنید، چه نوع سوالاتی را مطرح می نمایید تا اطلاعات مناسب در مورد مدرسه مورد نظرخود را به دست آورید؟ این نکته باید مدنظر باشد که معیارهای انتخاب یک مدرسه خوب در میان والدین متفاوت می باشد. ممکن است برای برخی فضای آموزشی مدرسه مهم باشد و برای والدین دیگر شیوه مدیریت یا حتی برای برخی تعدد برنامه های فوق برنامه یا حتی مسافت مهم باشد.همچنین این معیارها با توجه به مقاطع تحصیلی مختلف و نیازهای دانش آموزان متفاوت است. والدین دانش آموزانی که فرزندان آنها در مدرسه مورد نظرتان تحصیل می کنندحتی خود دانش آموزان می توانند یکی از منابع خوب برای شناخت مدرسه باشند.توجه کنید که نظرات یک فرد نمی تواند ملاکی برای انتخاب شما باشد. بهتر است نظرات چندین نفر پرسیده شود و در آخر بر اساس جمع بندی از نظرات تصمیم گیری شود.شیوه عملکرد مدرسه در منطقه هم منبع مهم دیگری می باشد. با توجه به اهمیت این موضوع موارد ذیل می تواند هم به دانش آموزان و هم والدین کمک کند تا بررسی های هدفمندی در جهت انتخاب مدرسه به عمل آورند و هنگام جستجو این عوامل را مد نظر بگیرند.

1- مدیر مدرسه

حضور یک مدیر توانمند، منظم و فعال نقش مهمی در موفقیت مدرسه دارد.این امر در مقاطع بالاتر نقش پررنگ تری دارد.توجه به موارد ذیل مهم می باشد:

حضور دائم در مدرسه و دردسترس بودن

رفتار مناسب و با احترام با کلیه افراد

آشنایی با شیوه مدیریتی

نظارت کامل بر کلیه روند مدرسه ،تدریس معلمان،عملکرد دانش آموزان

مشارکت دادن معلمان و والدین در فعالیت های مدرسه و نظر خواهی کردن از آنها

در ارتباط بودن با والدین و در جریان بودن کلیه مسائل و مشکلات دانش آموزان

توجه به ایجاد نظم در مدرسه و برنامه ها

2- معلم

معلم با توجه به ارتباط تنگاتنگ با دانش آموز نقش مهم و تاثیر گذاری در روند تحصیلی دارد.این نکته در مقاطع ابتدایی بسیار مهم می باشد.معلم با انگیزه و توانا در ایجاد علاقمند کردن دانش آموزان و موفقیتشان نقش بسزایی دارد.حضور معلمان توانمند و آگاه به روش تدرس متناسب با دروسی که تدریس می کنند و دانش در خصوص آن درس نه تنها در تمام مقاطع بالخصوص مقاطع بالاتر مهم می باشد.رفتار و برخورد نامناسب معلم می تواند یک دانش آموز را از مدرسه یا درس خاصی بیزار کند و دانش آموز افت تحصیلی پیدا کند.توجه به ارتباط معلم با والدین مهم است.یک معلم توانمند نه تنها مهارت علمی و تدریس خوبی باید داشته باشد بلکه باید ویژگی های عاطفی و مشکلات دانش آموزان را بشناسد و متناسب با شرایط آنها رفتار کند و توانایی دانش آموزان را بالخصوص در شیوه ارزشیابی مد نظر بگیرد و نظرات شخصی او بر ارزشیابی عملکرد دانش آموز تاثیر گذار نباشد.

3- فضا و امکانات آموزشی

فضای فیزیکی مدرسه از نظر تمیز بودن و ایمن بودن مهم می باشد.در مقاطع ابتدایی وجود یک فضای مناسب برای تحرک و فعالیت های مختلف و ورزشی مهم است.وجود امکانات آموزشی (آزمایشگاه،کتابخانه،) در حد معقول و متعادل و متناسب با استانداردها باشد.امکانات آموزشی درحد بسیار متنوع و بسیار شیک ملاکی بر خوب بودن مدرسه نیست.

4- سیستم ارزشیابی

سیستم ارزشیابی مدرسه با توجه به توانایی ها و عملکرد دانش آموزان بسیار مهم است.سیستم ارزشیابی می بایست بر اساس عدالت و عملکرد که هر دانش آموز داشته باشد. یک مدرسه خود یک سیستم ارزشیابی مداوم در مدرسه دارد و نتایج آن را در جهت پیشبرد اهداف آموزشی،موفقیت خود دانش آموز به کار می گیرد.دانش آموز و والدین را از روند کاری آگاه می سازد و درجهت هر چه بهبود کردن عملکرد آنها کوشش می نماید.

5- زمان آموزش و فعالیت های فوق برنامه

در یک مدرسه خوب معلم ها بیشترین زمان کلاس را به فعالیت های آموزشی اختصاص می دهند. با یک نظم خاصی از زمان خود بهترین استفاده را می کنند و به موقع برنامه های درسی را به پایان می رسانند.مدارسی که زیاد برنامه های فشرده و سنگین دارند و دانش آموزان را خسته می کنند ملاکی برای خوب بودن نیستند.نا گفته نماند برگزاری کلاس های فوق برنامه در حد متعادل بالخصوص برنامه هایی که برای آمادگی کنکور و کلاس های مفید درسی در جهت پیشبرد برنامه های درسی دانش آموزان نقش مهمی در موفقیت تحصیلی آن ها دارد.

6- مشاوره خوب و سطح انتظارات مدرسه

یک مدرسه خوب نیاز به مشاوران فعال دارد که در هدایت دانش آموزان نقش مهمی دارند.همچنین یک مدرسه خوب این دیدگاه را باید داشته باشد که همه بچه ها می توانند موفق شوند و تمرکز بر روی موفقیت همه دانش آموزان با هر سطح یادگیری (قوی و ضعیف ) می باشد. همچنین وجود مشاوران توانا در هدایت تحصیلی دانش آموزان در انتخاب شاخه و رشته تحصیلی در یک مدرسه ضروری می باشد.

7- توجه به آموزش مهارت های گوناگون

یک مدرسه خوب نه تنها تمرکز بر روی آموزش مهارت های علمی و تحصیلی دارد بلکه مهارت های اجتماعی از قبیل مهارت های زندگی و اجتماعی و همچنین تمرکز بر روی مهارت های اخلاقی نظیر انتقال ارزشها، پرورش دینی و . دارد و برنامه هایی را در خصوص پرورش این مهارت ها در برنامه مدرسه می گنجاند.

8- نزدیک بودن به محل ست

نزدیکی مدرسه به محل ست یکی از ملاک های انتخاب مدرسه می باشد. این امر بسیارمهم است، مدارس دور می تواند دچار خستگی در دانش آموزان شده و سال تحصیلی سختی را برایشان رقم بزند. دور بودن مدرسه باعث می شود دانش آموزان وقت بیشتری را در رفت آمد بگذرانند و زمان مفید مطالعه آنها ممکن است اختصاص به استراحت کردن داده شود.

9- شهریه مدارس

پرداخت شهریه بسیار بالا برای یک مدرسه و هزینه های غیر ضروری ملاکی برای خوب بودن یک مدرسه نمی باشد.

موارد مطرح شده، برخی از موارد مهم در انتخاب یک مدرسه خوب می باشد.آگاهی از این موارد در پرس و جو در خصوص کسب آگاهی از وضعیت مدرسه و انتخاب آن می تواند کمک کند تا مدرس مناسبی انتخاب شود.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رویش سبز webche