زبان و ادبيات يك ملت هرگز نميتواند مجرد و بدون تأثير باشد. ادبيات هرملتي در ملل ديگر تأثير كرده است و اين تأثير وقتي آشكار ميشود كه ادبيات يك ملت را با ادبيات ملل ديگر مقايسه كنيم.
كليه آثار منظوم و قسمت مهمي از نثر فرانسه در دوره رنسانس و دو قرن بعد از آن از ادبيات كهن يونان و لاتن الهام گرفته است و آثار ولتر، ديدرو، منتسكيو و ژان ژاك روسو و بسياري ديگر از نويسندگان و شعراي فرانسه از زبان و ادبيات انگليس مايه گرفته همچنانكه در قسمتي از قرن هيجدهم و نوزدهم ادبيات انگلستان تحت تأثير فلاسفه و نويسندگان فرانسه بود. ميتولوژي يونان و افسانههاي معروف مانند پرومته Promethée، اديپ Oedipe، ايفي ژني Iphigénie، آنتي گون Antigon و غيره منبع الهام عظيمي براي تراژدي نويسها بوده است و تأثير خود را حتي در ادبيات جديد اروپا نيز همچنان حفظ كردهاند. نويسندگان معاصر اروپايي مانند ژان آنوي، ژان پل سارتر، ژان ژيرودو، آندره ژيد و ديگران سخت تحت تأثير ادبيات و ميتولوژي يونان باستان بودهاند.
حتي جامي شاعر و نويسنده عاليقدر ايران در ساختن منظومه سلامان و ابسال تحت تأثير ميتولوژي يونان قرار داشته است. اين معني از قهرمانان داستان كه عبارت بودند از پادشاه و مرد حكيم و سلامان پسر پادشاه و ابسال دايه او و ونوس يعني زهره به خوبي برميآيد و بعلاوه خواجه نصيرالدين طوسي بر اشارات ابن سينا نوشتهاند گرفته و اصل آن قبلاً از يوناني به عربي ترجمه شده بود.
افسانههاي فاوست و دون ژوان با جنبههاي سمبوليك خود ادبيات جهان را سخت تحت تأثير خود قرار دادهاند بطوريكه در زمانهاي مختلف نويسندگان بزرگي مانند گوته، گراب، Grabbe، لنو Lenau برناردشاو و ديگران از اين افسانهها الهام گرفته و هريك بنحوي آنها را بازگو كردهاند.
بدين ترتيب در تأثير زبان و ادبيات يك ملت بر روي زبانهاي ديگر هراندازه هم كه اندك باشد نميتوان ترديدي بخود راه داد. ولي تحقيق در تأثير ادبيات ملل كه وظيفه محققان ادبيات تطبيقي است هنوز بسياري از مسائل را روشن نساخته زيرا اين رشته از ادبيات سابقهاي چندان طولاني ندارد.
تأثير زبان و ادبيات فارسي برروي ادبيات ساير ملل سابقهاي طولاني دارد و آغاز آن روشن نيست همچنانكه آغاز پيدايش يك زبان نامعلوم است. ولي بدون ترديد زبان و ادبيات ما تأثير خويش را برروي ساير زبانها از دوران قبل از اسلام شروع كرده و تا عصر حاضر ادامه داده است.
تا آنجا كه تاريخ ادبيات نشان ميدهد در تطبيق ادب ايران با ساير كشورها و در جستجوي تأثير زبان و ادبيات فارسي برروي ساير زبانها ابتدا ميبايد رابطه ادبي ايران و هند را مورد بررسي قرار داد و به بحث پيرامون تأثير زبان و ادبيات فارسي برروي ادبيات هند پرداخت.
رابطه ادبي ايران و هند تاريخ چند هزار ساله دارد و بسياري از محققان معتقدند كه ايران و هند در روزگاران قديم داراي زبان مشتركي بودهاند. اين اعتقاد برمبناي شباهتي است كه بين زبان اوستايي با زبان سانسكريت موجود است. زبان اوستايي كه در زمان زرتشت مردم بدان تكلم ميكردند از نظر لغات و تركيبات با زبان سانسكريت يعني زبان ادبي و كهن هنديان شباهت بسيار داشته است بدين جهت برخي از زبانشناسان اظهار نظر كردهاند كه ايران و هند در دورههاي بسيار دور داراي زبان مشتركي بودهاند كه ريشه اصلي زبان اوستا و سانسكريت از آن است. بدين ترتيب از دورههاي باستاني ايران و هند بايكديگر روابط ادبي نزديكي داشتهاند و از هزاران سال قبل رابطه فكري و فلسفي بين ايران و هند برقرار بوده است.
ما با هند داراي سنن و معتقدات مشابهي هستيم و در مشابهت اين سنن و معتقدات، زبان و ادبيات نقش بسيار مؤثري داشته است. دلائل بسياري وجود دارد كه نشان ميدهد ايران در زمان ساسانيان با هند تماسهاي ادبي و هنري داشته و بسياري از كلمات فارسي در زبان هندي جذب شده است كه هم اكنون از جمله لغات هندي بشمار ميرود.
گرچه چگونگي روابط ادبي و هنري ايران و هند در دورههاي باستاني چندان روشن نيست ولي تاريخ ادبيات در دورههاي بعد نشان ميدهد كه زبان و ادب فارسي تأثير بيشتري برروي زبان و ادبيات هند داشته و طي چند قرن تأثير خود را حفظ كرده است. در قرن شانزدهم ميلادي راجه تودارمال» صدراعظم و وزير هند براي منظم ساختن امور اداري و ديواني صلاح در آن ديد كه دفاتر مالي و حسابداري به زبان فارسي تنظيم شود همان كاري كه در دورههاي اسلامي مورد توجه اعراب قرار گرفت و از آن صحبت خواهيم كرد.
زبان و ادبيات فارسي اندك اندك دايره نفوذ خود را در هند وسعت داد تا جائيكه در زمان فرمانروايي اكبرشاه امپراطور بزرگ هند زبان فارسي را زبان رسمي آن كشور شد و مدت چند قرن همچنان بصورت زبان رسمي باقي ماند. برخي از محققان معتقدند كه تشابه افكار و انديشهها در ايران و هند باستان از تأثير زبان و ادبيات سرچشمه ميگيرد. در پارهاي از موارد افكار و انديشهها و اعتقادات ايران و هند شباهت زيادي به يكديگر دارند. ستايش آتش و خورشيد و همچنين فلسفه ودانتا» Vedanta و فلسفه تصوف و عرفان نمونههايي از اين اشتراك هستند.
عده زيادي از شعرا و نويسندگان هند كه تعداد آنها از صدها نفر م است آثار خود را به زبان فارسي بوجود آوردهاند كه برخي از آنان مانند اقبال لاهوري شهرتي بيش از بعضي شاعران ايراني پيدا كردهاند.
گنجينههاي ادب هند نيز با استعانت زبان فارسي در دنيا مورد توجه قرار گرفت. كتاب معروف پنچتنترا (Panchatanatra) كه طي قرون گذشته فرهنگ و ادبيات عده زيادي از ملل را غني ساخته است بوسيله برزويه طبيب ايراني ترويج گرديد. اين كتاب كه در فارسي بنام كليله و دمنه معروف است به تمام زبانهاي زنده دنيا و تعداد بسياري از زبانهاي بومي ترجمه شده است و شايد منشاء الهام بسياري از آثار نويسندگان بزرگ جهان كه از زبان حيوانات سخن گفتهاند باشد، ترجمه پهلوي اين كتاب كه بوسيله برزويه طبيب انجام گرفت قديميترين ترجمه از زبان هندي است. پس از تسلط اعراب بر ايران روزبه معروف به ابن مقفع در حدود قرن دوم هجري متن پهلوي كتاب را به عربي ترجمه كرد و بعد رودكي آن را به نظم درآورد. سپس ابولمعالي نصرالله بن عبدالحميد منشي در اوائل قرن ششم هجري آن را از عربي به فارسي ترجمه كرد. اثر ديگري كه از هند به ايران آمد و از ايران به ساير زبانهاي دنيا راه يافت داستان بودايي بلوهر و يوذاسف است. اين داستان در قرن ششم يا هفتم ميلادي از هند به ايران آمد و به زبان پهلوي ترجمه شد و سپس به زبانهاي يوناني، عربي، لاتين و ساير زبانهاي زنده ترجمه گرديد.
در دورههاي بعد از اسلام نظم و نثر فارسي توسط شاعران و نويسندگان ايراني در هند رواج يافت و تأثير عميق برروي افكار و آثار هندي گذاشت. اين شعرا و نويسندگان در جريان حوادث و اتفاقات ناگوار راه هندوستان را در پيش گرفتند و دربار هند را مركز ادبيات فارسي كردند. اقامت شعراي ايران در دربارهاي هند نه تنها برروي افكار و آثار هند اثر گذاشت بلكه محيط هند طرز ديد و تفكر خود آنها را نيز تحت تأثير قرار داد و بعقيده برخي از محققان موجب پيدايش سبك هندي در شعر فارسي گرديد.
همانطور که زبان فارسي تحت تأثير زبان و ادبيات عرب قرار گرفته و در بسياري از جهات ادبيات و زبان عرب برغناي ادب فارسي افزوده است زبان و تمدن عرب نيز از هرلحاظ تحت تأثير ادبيات و تمدن ايران قرار گرفته است بطوريكه اين تأثير متقابل جنبه يك داد و ستد معنوي دو جانبه دارد كه به دورههاي خيلي گذشته مربوط ميشود . زبان و ادبيات فارسي و عربي بواسطه پيوندهاي استوار و تأثير متقابلي که در گذشته بين آنها وجود داشته و در سطح علمي و تحقيقاتي و ادبي هريك مكمل يكديگر شدهاند. پس از تسلط اعراب بر ايران نفوذ تمدن و فرهنگ كشور باستاني ما برروي فرهنگ و تمدن عرب شروع شد زيرا ايرانيان مردمي متمدن و آشنا بعلوم و فنون و رسوم و آداب كشورداري بودند.
پيروزي اعراب در غالب سرزمينها، نه تنها يك پيروزي سياسي و نظامي بشمار ميرفت بلكه پيروزي معنوي نيز محسوب ميشد. پس از غلبه نظامي بر سرزمينها و ملتها و نفوذ زبان، ادبيات و مذهب آغاز ميشد و كمتر كشوري بود كه از نظر سياسي و نظامي تحت سلطه اعراب قرار گيرد و از نظر مذهب و زبان بدون تأثير و بيتفاوت باقي بماند. حتي سرزمينهايي مانند مصر كه تمدني با سابقه داشتند تحت تأثير زبان عربي زبان كهن خود را بكلي فراموش كردند. بديهي است ثروت و غناي زبان عرب و جنبههاي مثبت مذهب مقدس اسلام، مخصوصاً تعاليم پرارزش آن كه مبتني بر اصول دموكراسي، آزادي و برابري كامل انسان است به پيروزيهاي معنوي عرب بر سايرين كمك شايان كرد. گرچه موازين و اصول مقدس اسلامي مردم عدالتخواه ايران را شيفته خود ساخت اما زبان عرب با تمام غنا و ثروت خود نتوانست جاي زبان پارسي را بگيرد و آن را نابود سازد. علت اين امر را بايد در چگونگي زبان و ادب پارسي جستجو كرد. بدون شك زبان دربارهاي باشكوه هخامنشي و ساساني كه آثار پرارزش و كتابهاي گرانبهايي از آن باقي بود حتي در شرائط سختتري از پيروزي و تسلط اعراب قابل زوال نبود. بدين جهت ايرانيها برخلاف ملل ديگر نه تنها زبان خود را در برابر تسلط طولاني عرب از دست ندادند بلكه تمدن و زبان و ادبيات عرب را نيز تحت تأثير گرفتند. ميدانيم كه در زمان ساسانيان كتابهاي علمي و ادبي و فلسفي و داستاني به تعداد قابل توجهي تأليف و ترجمه شد كه از آن ميان ميتوان بندهشن-دينكرت-كارنامه اردشير بابكان-اياتكار زريران-ارداوير افنامه-زرتشت نامك-مينو خرد-خداي نامك-داستانهاي دينيك و شهرستانهاي ايران را نام برد. اين آثار با مطالب عميق فلسفي،، علمي و ادبي خود نشانه غناي سرشار فكر و انديشه و همچنين زبان و ادبيات ايران در آن دوران است. فكر و انديشه و ادبياتي كه قرنها بعد حتي صحنه تأترهاي بزرگ اروپا را نيز تسخير كرد.
گفتيم كه پس از تسلط اعراب بر ايران نفوذ تمدن و فرهنگ كشور ما برروي فرهنگ و تمدن عرب آغاز شد. ايرانيان كه بنيعباس را در رسيدن به خلافت و برانداختن بنياميه كمك كرده بودند در دوره عباسيان نفوذ فرواني يافتند و اداره امور سرزمينهاي اسلام را بعهده گرفتند. آنها خلفا را به تعقيب روش شاهان ساساني و اخذ تمدن و فرهنگ ايراني وادار ميكردند. تا زمان حجاج بن يوسف ثقفي اصول ديواني به روش دوره ساساني اداره ميشد و دفاتر را به خط و زبانهاي پهلوي مينوشتند. در روزگار عباسيان نقل و ترجمه علوم از زبانهاي ديگر بزبان عربي رواج يافت و تمدن درخشان اسلامي بوجود آمد. مردم ما در تشكيل و پيشرفت اين تمدن كه مدت چند قرن شرق و غرب را به نور خود روشن كرد سهم بسزايي داشتند. نويسندگان و محققان ايراني در صرف و نحو زبان عرب زحمت فوقالعاده كشيدند. عبدالله ابن مقفع دانشمند ايراني بسياري از كتب پهلوي را به عربي ترجمه كرد و در زبان عرب ايجاد لغت و وضع اصطلاحات علمي نمود. سيبويه الكتاب را در صرف و نحو عربي نوشت كه از مهمترين كتب در اين رشته بشمار ميرود. دانشمنداني نظير موسيبن شاكر خوارزمي تأليفات گرانبهايي به زبان عربي نمودند. امروز گنجينه نظم و نثر مؤلفات تحقيقي عرب از تأليفات و تصنيفات شعرا و نويسندگان ايراني غني شده است. بسياري از ايرانيها تأليفات گرانبهايي به زبان عربي نمودند مانند بلعمي، محمدبن جريرطبري، زكرياي رازي، محمدبن يعقوب كليني، ابونصرفارابي، حمزه اصفهاني، ابن باويه، ابوريحان بيروني، صاحب بن عباد، بديع امان همداني، ابوعلي مسكويه، ابوعلي سينا و ديگران.
ايرانيها در شعر عرب نيز ذوق و استعداد فراواني از خود نشان دادند، آنها مضامين و مفاهيم جديدي را در شعر عربي وارد كردند و اعراب را با محيط ديگري غير از باديه و بيابان و شتر و خيمه و خرگاه آشنا كردند. اين محيط پر از باغها و بوستانها و سرشار از صفا و پاكي و آزادگي بود. شعراي ايراني و پيروان آنها در ادبيات عرب بنام محمدثين يا نورآوران مشهور هستند كه عبارتند از: ابونواس، مهيار ديلمي، بشاربن برد و ديگران زيرا آنها مضامين نو و مفاهيم تازهاي به شعر عرب ارزاني داشتند.
اين تأثير تنها مربوط به نويسندگان و شعراي ايراني نيست بلكه بيشتر با زبان و ادبيات پارسي و فكر و انديشه ايراني ارتباط پيدا ميكند.
اگر شعراي ايراني مضامين و مفاهيم جديدي را به شعر عرب ارزاني داشتند و نويسندگان ايران آثار گرانبهايي به زبان عرب تأليف نمودند بدان علت بود كه فصاحت و بلاغت زبان پارسي را عيناًبه زبان عرب منتقل ميساختند زيرا فصاحت و بلاغت از زباني به زبان ديگر منتقل ميشود. در حقيقت زبان فارسي فصاحت و بلاغت خود، و فكر و انديشه ايراني غنا و ثروت خويش را رايگان به زبان عرب هديه كردند.
ادب فارسي دروازه دنياي جديد را برروي اعراب گشود.
در زمينه تأثير ادبيات فارسي برروي ادبيات اروپايي هريك از ملتهاي اروپا ميبايد بطور جداگانه مورد مطالعه قرار گيرد و تأثير ادبيات فارسي برروي ادبيات فرانسه، انگلستان، آلمان و ساير كشورهاي اروپا روشن شود ولي ترديدي نيست كه چنين بحثي ميتواند موضوع چندين كتاب مفصل قرار گيرد كه اميد است محققان ادبيات تطبيقي در آينده بنگارش آنها همت گمارند.
نخستين تأثير ادبيات ايران و انديشهو هنر مردم سرزمين ما را بايد در آثار مقدس يهود و هند و مسيحي جستجو كرد. در اين آثار بخوبي ميتوان تأثير تاريخ ايران و ادبيات كهن اين كشور را ملاحظه كرد. نمونه آن برخي از داستانهاي تورات مانند استراست كه در قرون بعد خود منبع الهام نويسندگان و شعراي بزرگي قرار گرفتهاند. تراژدي استرEsther اثر راسين از جمله آثاري است كه منبع آن را بايد در تورات جستجو نمود.
پس از اين آثار، براي روشن ساختن تأثير ادبيات فارسي برآثار اروپايي، قرون وسطي و دوره رنسانس را پشت سر گذاشت و وارد قرن هفدهم گرديد.
ترجمه آثار بزرگ ادبي پارسي به زبانهاي اروپايي از يك سو و انتشار سفرنامههاي متعدد جهانگردان ومحققان اروپايي مقدمهاي براي شروع نفوذ فارسي و فكر و انديشه بزرگان ايران در ادبيات اروپا بود.
در قرن هفدهم برخي از آثار ادبي ايران مانند گلستان سعدي به زبان فرانسه ترجمه شد. انتشار اين ترجمهها و همچنين سفرنامههاي جهانگردان معروفي مانند شاردن و تاورنيه مردم اروپا را به فرهنگ و ادب ايران علاقهمند ساخت و آنها را متوجه گنجينه غني و پرارزش هنر و ادبيات فارسي نمود.
علل و عوامل ديگري نيز باعث شد كه ايران با دربارهاي پرشكوه و آيين باستاني خود مورد توجه تراژدينها و كلاسيكهاي بزرگ اروپا قرار گيرد و آثار پرارزشي توسط كرني، راسين، ولتر، خانم اسكودري، رترو، متاستازيو، اخيلوس و ديگران بوجود آيد كه از ميان آنها بايد سورنا، ردگون، استر، خسرو ، مهرداد، بايزيد، كوروش كبير و غيره را نام برد.
در قرن هيجدهم از آثار ادبي ايران باستان كتاب اوستا مورد توجه اروپاييان قرار گرفت و بسياري از محققان را به تحقيق در مورد زرتشت پيامبر و دين او وادار ساخت. حتي قبل از آنكه محقق بزرگ فرانسه انكتيل دوپرون Anquetil-Dupperron متن و ترجمه كامل زند اوستا را به زبان فرانسه منتشر سازد تعليمات زرتشت و مطالب اوستا مورد توجه محققان و نويسندگان اروپايي قرار گرفته بود، چنانكه ولتر در 1760 تراژديگبرها را منتشر ساخت كه قهرمانان آن زرتشتيان ايراني بودند و تأثير تعليمات زرتشت و كتاب اوستا در آن ديده ميشود. انتشار كتاب زند اوستا سرآغاز تحقيقات عميقي از طرف محققين و مستشرقين و نيز انتشار آثار مهمي در اروپا مخصوصاً فرانسه بود. همه اين آثار از تعليمات زرتشت و كتاب زند اوستا الهام گرفتهاند. نمونه كوچكي از اين آثار از قطعهاي است كه آندره شنيه در اثر معروف خود L’Invention سروده و آقاي شجاع الدين شفا آن را ترجمه كردهاند كه اينطور شروع ميشود:
همه جا او رمزد و اهريمن سرگرم پيكارهايي سهمگينند.
همهجا زندگي و مرگ، نور و ظلمت، روح و ماده در عين آميختگي با هم ميجنگند.و هرگز دست پيوند به يكديگر نميدهند.
اما روح روشنايي، در اين آشفتگي و پريشاني، روز و هماهنگي را ميآفريند.
جاذبه پنهان عناصر پراكنده را در مييابد و آنها را بسوي هم ميخواند. و در همه جا اجزاء آشتي ناپذير را جدا از هم، در فواصلي متناسب قرار ميدهد تا همه آنها با هم در صلح و صفا بسربرند
در آثار مختلف لامارتين و ويكتورهوگو نيز تأثير تعليمات و مطالب زند اوستا بخوبي ديده ميشود.
هوگو در قطعهاي ميگويد:
زرتشت ميگويد: دنيا قلمرو دو خداست و طبيعي است كه اين دوگانگي آشفتگي پديد ميآيد. انسان زاده جنگ خوبي با بدي است.
در جاي ديگر ميگويد:
در روزگار گذشته، در اعماق آسمان، در نظر مغ ترشرو دو بازيگر موحش در دل ظلمت جلوهگر بودند. از كدام بايد ترسيد؟ بكدام بايد روي نياز آورد؟ مانيهاي مجذوب و زرتشتيهاي پريده رنگ، دو دست بزرگ ميديدند كه ستارگان را در صفحه شطرنج سياه آسمان جابجا ميكنند .
در قرن هجدهم و نوزدهم بسياري از آثار بزرگ زبان پارسي مخصوصاً دو اوين شعراي بزرگ، مانند سعدي، حافظ، خيام، عطار، نظامي، فردوسي، جامي، منوچهري، ناصر خسرو، انوري، اسدي طوسي،باباطاهر، هاتف،يغما و ديگران به زبانهاي اروپايي مخصوصاً فرانسه، انگليسي و آلماني ترجمه گرديد.
انتشار اين ترجمهها مردم اروپا را متوجه ادبيات غني و ثروتمند فارسي ساخت و تأليف آثار مهم و جالبي در زبانهاي فرانسه و انگليسي و آلماني مانند نامههاي ايراني منتسكيو، لاله رخ تامس مور، ديوان شرقي گوته، رستم و سهراب ماتيوار نولدورو كرت بطرز بيسابقهاي اروپائيان را بسوي ايران و ادبيات آن جلب كرد.
بجرأت ميتوان ادعا كرد كه هيچ كشوري طي چند قرن نتوانسته است مانند كشور ما در كشورهاي اروپايي شيفتگان بسيار داشته باشد.
تحت تأثير فكر و انديشه و ادب ايران آثاري در انگلستان، آلمان و فرانسه بوجود آمد كه در شمار شاهكارهاي جاوداني ادب جهان محسوب ميشوند مانند ديوان شرقي گوته، نامههاي ايراني منتسكيو، بسوي اصفهان پي يرلوتي، كورش كبير مادموازل دواسكودري، رستم و سهراب ماتيو ارنولد و غيره
ترجمه شاهكارهاي ادب فارسي مانند ديوان حافظ، شاهنامه فردوسي، گلستان سعدي و رباعيات خيام در فرانسه، انگلستان، آلمان و ساير كشورهاي اروپايي محافل ادبي را سخت بحيرت و شگفتي انداخت و دنياي ادب غرب ناگهان خود را با آثار خارق العاده روبرو يافت. سنت بوو Sainte-Beuve وقتي ترجمه شاهنامه در جهان پيدا ميشود اين چنين سبك مغزانه بخودمان غره نميشويم».
گوته يكي از اركان چهارگانه ادب جهان وقتي حافظ را شناخت آرزو كرد كه تنها مريدي از مريدان او باشد و گفت: اي حافظ سخن تو همچون ابديت بزرگ است. زيرا آن را آغاز و انجامي نيست. كلام تو چون گنبد آسمان تنها به خود وابسته است، لاجرم ميان نيمه غزلت با مطلع و مقطع آن فرقي نميتوان گذاشت چه همه آن آيت جمال و كمال است.
و بالاخره نيچه پس از مطالعه چند غزل از حافظ نوشت:
اي حافظ، ميخانهاي از حكمت بنا كردي كه از بزرگترين كاخ جهان بزرگتر است و بادهاي از لطف سخن در آن فراهم آوردي كه از طاقت نوشيدن دنيايي بيشتر است ولي ميهمان اين ميخانه تو جز سيمرغ داستاني كه ميتواند بود؟ بلندي هرقله نشاني از عظمت تو و عمق هرگرداب آيتي از كمال توست. سخن تو خود شراب مستي بخش خردمندان جهان است
رنان پس از مطالعه ترجمه بوستان سعدي نوشت: سعدي ميان ما غريبه نيست در واقع او يكي از خود ماست. و باربيه دو مينار مترجم بوستان در مقدمه ترجمهاش نوشت: سعدي تركيبي است از ظرافت هوراس، آراستگي اوويد، نيشخند را بله و سادگي لافونتن.
آشنايي نويسندگان و شعرا و مردم اروپا با آثار بزرگ ادبيات پارسي موجب بوجود آمدن يك سلسله آثار مختلف در كشورهاي اروپايي گرديد.
شعراي ايران بدون اغراق ادبيات اروپا را غني كردند و اشعار فارسي تاحد آثار يونان و روم براي ادب اروپا لازم بود.
ديوان شرقي گوته كه در شمار عاليترين آثار ادبي اروپاست تحت تأثير ديوان حافظ بوجود آمده است. اگر گوته با ادب پارسي و حافظ شيراز آشنا نميشد هرگز ديوان شرقي بوجود نميآمد.
ادبيات ملتها تنها از نظر مواد در يكديگر تأثير نميكنند، بلكه طرز فكر و احساس نيز نقش مهمي در اين تأثير دارد. اين افكار و احساسات مشابه يا مشترك بين نويسندگان و شعراي دو كشور رابطهاي ناگسستني بوجود ميآورد و ادبيات ملتها را متحد ميكند. عاملي كه برخي از نويسندگان يك كشور را با نويسندگان كشوري ديگر خويشاوند ميسازد همين توافق فكري و شباهت بين بينش و طرز تفكر آنان است. مابين حافظ و گوته، ميان مادام مارسلين دبروالمور و سعدي و بين خيام و برخي از شعراي انگليسي تجانس روحي فوق العادهاي وجود دارد.
ديوان شرقي گوته كه تحت تأثير اشعار حافظ بوجود آمد نسلهاي مختلفي از مردم اروپا مخصوصاً آلمان را با ادبيات فارسي آشنا كرد و خود تأثيري خارق العادهبرروي ادبيات آلمان و ساير كشورها گذاشت.
آشنايي اروپاييان با طرز تفكر خاص شعراي ايران آنها را متوجه شرق كرد خصوصاً آنكه اروپائيها براي فرار از آشفتگي و هرج و مرج اروپا بسرزمينهاي افسانهاي و رؤيايي شرق نيازمند بودند. مشرق با ادبيات غني و فلسفه عميق براي نويسندگان و شعراي اروپا بصورت پناهگاه و گريز گاهي جلوهگر شد. ويکتور هوگو در Odes et Ballades ميگويد:
-كاش تو نيز در سرزمين عباسها و خسروها،زير آسماني بي ابر ميان درختان مورد و صبر بدنيا آمده بودي».
نواليس Novalis شاعر بزرگ آلماني در قطعه سرود شب مينويسد:
خرد و دورانديشي حكيمانه را تنها در شرق ميتواند يافت».
و اشگل Schlegel كه چندين قطعه از شاهنامه فردوسي را به آلماني ترجمه كرده در مقدمه ترجمه مينويسد:
براي آنكه سرچشمه واقعي رمانتيسم را بيابيم و از آن سيراب شويم بايد بمشرق زمين سفر كنيم».
گوته به يكي از دوستان خود نوشتشرق ترياكي است كه من در اين دوران پرآشوب براي تخدير روح خويش به آن پناه بردهام».
كنتس دو نوآي در سايه ايام ميگويد: كاش ميتوانستم در اين شبهاي تابستان در مشرق زمين پهناور دلي باشم كه تازه بخود مييايد. روحي باشم كه تازه آغاز زندگي ميكند. كاش هنوز ميتوانستم آن دختركي باشم كه در باغ كوچكي در اصفهان كهن غرق رؤيا در انتظار آيندهاي ناپيدا نشسته است.
قسمت اساسي نفوذ شرق در ادبيات اروپا مرهون تأثير ادبيات فارسي و آثار شعراي بزرگ ايران است كه به زبانهاي فرانسه، انگليسي و آلماني ترجمه گرديد. زيرا برخي از شعرا و نويسندگان اروپايي بدون آنكه بشرق سفر كرده باشند افسانههاي دلپذير، مناظر زيبا، بازارها و گنبدها و منارههاي آن را زيباتر و فسونگر از آنچه در عالم واقع وجود داشت در آثار شعراي ايران مشاهده كردند و با الهام از آنها آثار جالبي بوجود ميآورند.
چند سطر از باغ دلگشا از كنتس دونواي شاعره بزرگ فرانسوي را كه آقاي شجاع الدين شفا ترجمه كردهاند بخوانيم:
اين نكته را در كتابي معطر و دلنشين و غم انگيز كه خواندنش به من سستي دلپذير بخشيد خواندم. و حالا ديگر ميدانم واقعاً باغ دلگشايي وجود دارد كه ميتوان آن را بچشم ديد.
باغي است كه از پاي كوهستاني كه نام سعدي دارد بسوي شيراز گسترده است.
اي روح من، آيا ممكن است تن من نيز با تو همراه شود و بسوي اين بهشت پرواز كند. در آنجا نوپسراني سرخوش از زيبايي آسمان، لحظاتي دلپذير در عمر خويش را ميگذرانند و آنگاه كه گرمي بهاران برفها را آب ميكند گشنيزهاي خود را در آب فراوان فرو ميبرند و ميخورند.
بلبل آشفته از ارديبهشت تا شهريور نغمه سرايي ميكند، شقايق ميشكفد و هوا عنبرين بو ميشود، نسيم شامگاهي گلها را بدست باد ميسپارد.
از بالاي سروها، در تابستان آتشين كه سوزان و نفس ن در پيچ و تاب است، شهر كه از ف و چيني و گچ ساخته شده بدرخشندگي كافور و طلا در مييايد.
هرگنبدي چون ميوهاي آبي رنگ است و طاقهاي متقاطع بلند و درخشانند كه با كاشيكاريهاي مينايي و گل و بوتههاي فيروزهاي خود برروي آبها سايه افكندهاند.
شعراي ايران مخصوصاً سعدي، حافظ فردوسي، خيام و نظامي و مولوي دروازهاي از دنياي تازه و روح و شوق و حال تازهاي را بر روي شاعران اروپا گشودند و آنها را به عشقهاي تند و آتشين مردم شرق و فلسفه و ذوق و حكمت و عرفان آشنا ساختند.
ترجمه غزليات حافظ در آلمان توسط هامر، ترجمه گلستان سعدي در فرانسه و ترجمه رباعيات خيام بوسيله فيتز جرالد در انگلستان و همچنين در فرانسه و نيز ترجمه شاهنامه فردوسي توسط موهل به فرانسه كه طي 40 سال انجام گرفت در ادبيات اروپا تحول عميقي ايجاد كرد و ساير كشورهاي اروپايي را متوجه زبان و ادبيات فارسي ساخت. شعراي اروپا با عطر آسماني شرق و نسيم روح پرور ابديت كه از بوستانهاي ايران ميوزيد آشنا شدند و مردان خارق العادهاي را شناختند كه در نبوغ ادبي با هومر و هوراس و اشيل برابر و يا از آنها برتر بودند.
روز میلاد بانوی مهربانی حضرت زهرا (س) مبارک باد
كه ,زبان ,ادبيات ,تأثير ,فارسي ,آثار ,و ادبيات ,زبان و ,ادبيات فارسي ,ايران و ,را به ,ادبيات فارسي برروي ,تأثير ادبيات فارسي ,فارسي برروي ادبيات ,ساير كشورهاي اروپايي
درباره این سایت